درود بر شما همراهان همیشگی محله ی نابینایان امیدوارم همواره تندرست و پیروز باشید. اگر یادتون باشه مدتی قبل در این پست، کتابی بهتون معرفی کردم با عنوان تغذیه ی شیرخواران از شش تا دوازده ماهگی، تغذیه ی تکمیلی. توی پست مربوط به این کتاب به اندازه ی کافی در مورد کتاب توضیح دادم. پس دیگه اینجا تکرارش نمی کنم. اما پزشکی که آتریسا کوچولوی ما تحت نظرش هست، ضمن معرفی این کتاب، یه کلاس آموزشی هم بر اساس مطالب این کتاب برای مراجعینش در نظر گرفته که توضیحات تکمیلی رو در کنار مطالب این کتاب در خصوص اصول صحیح تغذیه ی کودکان ارائه می کنه. در این کلاس
Tag: کلاس
سلام به همسفران محلهی نابینایان! قدمهاتون رهوار و مقصدهاتون نزدیک! با چهل و یکمین سفرمون به جهان آزاد با شما هستیم. خوندن، اگر نگیم تمام، ولی بخش بسیار بزرگ و مهمی از آموزشه. اگر به هر دلیلی این فرایند درست و در زمان خودش طی نشه، هرچی هم که فرزندمون با استعداد باشه، باز هم آموزش موفقی نخواهد داشت. گاهی بر سر راه این پیشرفت موانعی به وجود میاد که رفعشون راههای متفاوتی رو میطلبه. مثلا موقعیت و شرایط فرزند کمبینایی که در تشخیص حروف مشکل داره و لازمه که خط بریل رو یاد بگیره. متأسفانه خیلیهامون با افرادی مواجه شدیم که برای پذیرش حقیقت لزوم آشنایی فرزندشون به
سلامی به رنگ طلوع به شما عزیزان همسفر به جهان آزاد. امید که هوای وجودتون پیوسته بهاری و بهار دلهاتون تا همیشه مانا باشه! سفر این بار ما به جهان آزاد مثل همیشه گفتنیهای بسیاری داره و این بار، برای معلمان. معلم عزیزی که آموزش بچههایی با آسیب بینایی رو به عهده داری! معلمی که به بچههای بینا آموزش میدی و در شروع یک سال تحصیلی آگاه میشی که قراره یک دانش آموز نابینا بین بچههای کلاس امسالت باشه! اولین چیزی که به عنوان یک دغدغه به ذهنت میاد چیه؟ آیا تا به حال به این پرسش متمرکز شدیم که روش درست و دقیق آموزش دانش آموزانی با آسیب
در آستانه ی یک شروع دیگه ایستادم. در هیاهوی شاد اطرافم غرق میشم. تکیه به چهارچوب طلاییِ طاقِ روشن جریان نور و صدا و شعف رو در اطرافم دنبال می کنم. توی سرم پر از صداست. صداهای هماهنگی که به گرمای دست های صاحب هاشون میرن بالا تا یک تولد دیگه رو هورا بکشن. چه قدر زود گذشتیم سوار بر موج زمان از8تا تولد! دفتر خاطراتم باز ابراز وجود می کنه. در راهرویی نور بارون که توی ذهنم رو روشن کرده عقب میرم. چه قدر این رقص نورها رو دوست دارم! میرم عقب و باز هم عقب تر. جشن تولد هشت سالگی گوش کنه. هات گوش کن 15! عجب
بنام آفرینش. خانواده ی من هم مثل بسیاری از خانواده های آن دوره به درس خواندن اهمیت ویژه ای می دادند و از هر راه و روشی برای اول شدن در دروس مدرسه استفاده می کردند. البته با نهایت تاسف باید گفت؛ این دیدگاه آسیب جدی به روح و روان کودکان وارد می کرد، ولی گویا قرار بر این است که هیچ زمانی به این مهم اهمیت داده نشود. من هم مثل تمام کودکان آن دوره خیلی زود بزرگ شدم. و خیلی زود فهمیدم که برنده شدن در درس و مدرسه یعنی محبوبیت… در کتاب «دوست من» که بنا به دلایلی هنوز چاپ نشده، نگاه من را
دستهها
دف
توضیح: با تاکید! این نوشته فقط، فقط، و فقط یک داستان کوتاهه. کلاس مثل همیشه شلوغه. یک دسته نوجوون شبیه یک موج کبوتر اطرافم بغ بغو کنان از مدرسه و امتحان و درس و جشن تولد جمعه شب و فلان رفاقت یواشکی و خدا می دونه چی ها توی گوش هم حرف می زنن و یک سری عکس و کلیپ به هم نشون میدن و می خندن. سبک و آزاد و بیخیال. دقیقا حال و هوای دبیرستان و نوجوونی. کلاس های کانون زبان شبیه دبیرستانه. تمام فضا پره از عطر تازگی و هوای نوجوونی. و من بی صدا و دلواپس یک گوشه سرم به کتابمه و سعی
سلام دوستای عزیزم حالتون چطوره؟ انشا الله همیشه خوبو خوشو سرحال باشین امروز اومدم با یه پست توپ اونم چه توپی!!از اون توپای گلبال که دیلینگ دیلینگ صدا میده خخخخ واقعا دوستان هرکی این پستو از دست بده فقط خودش ضرر کرده پس حتما دانلود کنینو گوشکنینو به دوستاتونم بدین که گوش کنن خوب بعد این همه تبلیغ برم سراغ حرف اصلی تابستون پارسال من رفتم کلاس سخت افزار و طبق معمول همیشه کلاس هارو ضبط کردم و الآن هم برای شما آوردم تا دانلود کنینو استفاده کنین فقط یه توضیح بدم ببینین وقتی اسم سخت افزار میاد ممکنه یک سری ها فکر کنن توی این کلاس ها به
زنگ زد. یه زنگ کاملا غیر منتظره. یه زنگ به منی که زمستون بعد از هول هولکی تموم کردن کلاس بچهاش بهش گفته بودم دیگه با هیشکی کلاس نمیگیرم. سلام مجتبیجان. سلام آقای تابنده. خوبی مجتبی؟ مرسی. هنوزم سر حرفت هستی؟ که چی؟ که کلاس نمیگیری. آره. راستیاتش هنوزم سر حرفم هستم. خب پس جواب این بچهی منو خودت بده. خواستم با بچه سلام علیکی داشته باشم که تلفن قطع شد و آیفون خونه زنگ خورد. از طرفی گفتم زشته من زنگ نزنم و قصد داشتم به پدر بچه تلفن بزنم بابت قطع ناخواسته تماس معذرتخواهی کنم، از طرفی کسی که پشت در بود داشت بیخود معتل میشد و
سلام ****** درود بر شما امیدوارم که حال شما خوب باشه مثل همیشه. بر آن شدم تا به اطلاع شما خوبان برسانم دوره ی مهارت های زندگی روز های چهارشنبه ساعت 22 در دانشکده ی روانشناسی تیمتاک محله برگزار میگردد. لذا از علاقه مندان تقاضا میگردد در ساعت 22 حضور به هم برسانند. حضور برای همه به استثنای دانشآموزان عزیز آزاد میباشد. یادآور میشود دهمین جلسه ی این دوره روز 20/10/1396 از ساعت 22 10 شب تا ساعت 23 11 شب برگزار میگردد. پایدار باشید و برقرار
سلااام به همه هم محله ای های گلم,و دوستای بسیاااااار خوب و دوست داشتنیم خب هووووم هوم هوم,من اومدم یکمی در هم بر هم یعنی که کلا پرت و پلا و به قولی از هر دری سخنی بگم و برم که خخخخخ بچهها من سه شنبه ی گذشته رفتم کلاس پیانو ثبتنامم شد اصن فکرشو نمیکردم که استاد بخواد به یه کمبینا پیانو یاد بده و اصن یه هنر جوی نابینا یا کمبینا,داخل پرانتز کم ببین یا نبین,که چقدر این واژهها زننده هست اصن شما فکرشو بکنید که من به استاد میگفتم استاد من یه کم ببین یا نبین یا یک نبینک هستم خخخخ,کلا استاد بیچاره خشکش میزد هاااا,دوستای
سلام دوستان” امروز براتون آموزش کلاسهای انگلیسی رو آوردم قسمت اول کتاب Family And Friends مقدماتی کتاب اول دانلود با حجم 175/33 از اینجا دانلود بفرمایید نظر یادتون نره بای شاد باشید.
درود. حتماً دیگه تا حالا فهمیدید که من عضو انجمن نابینایان نبینستان شدم که آقای مسئول که هم اسمش مسئوله و هم رسمش، اونجا همه کاره هست. این بار هم میخوام یه خاطره از یکی از مراجعاتم به این انجمن پویا براتون تعریف کنم. راستش من یه بار رفتم به این انجمن تا ببینم چه کلاسهای آموزشی اونجا هست که بتونم ازشون استفاده کنم. وارد انجمن که شدم، دوباره با آقای مسئول رو به رو شدم. سلام آقای مسئول. سلام. بازم تویی که! خب اگر مزاحمم برم! بدبختیمم همینه دیگه! اگر بندازمت بیرون میری انجمن اون باجناق کلاهبردارم زیرابمو میزنی، ویلای مادرزن میپره. ای بابا! مگه من بیکارم که
با سلام مجدد بچه ها براتون یه چیز توپ آوردم که انگشتا تونم باهاش میخورید جلسات کامل کلاس پداگوژی! خب بذارید بهتون از همون اولش توضیح بدم ببینید از جایی که من دیدم توی این تابستون داره وقتم طلف میشه و من اصلا همچین چیزیرو دوست نداشتم با خودم گفتم بذار برم یه کلاسی چیزی ثبتنام کنم! خلاصه من رفتم تو آموزشگاه توسعه و دانش و به خانومه گفتم سلام خانوم! گفت علیک سلام گفتم من میخوام برای کلاس پداگوژی ثبتنام کنم اولش که داشت شاخاش از سقف هم رد میشد! ولی خوب خودشو نگه داشتو با احترام کامل گفت شما چطور میخواید کلاس شرکت کنید؟! بعد دیگه من
دستهها
دوتا مطلب سریع
دورود سریع بگم که وقت تان طلف نشود. در تکمیل پست قبل باید بگویم بچه های تربیتی یا همان علوم تربیتی هم می توانند در هسته ما شرکت کنند. از آنجایی که دوستانی که تماس گرفتند تربیتی هم بودند نظر بر آن شد علوم تربیتی را هم اضافه کنیم. دوستانی که با خط ثابت تماس گرفتند و قرار شد با خط خودشان هم تک بزنند تا شماره شان داشته باشم یادشان نرود که اگر یادشان رفت من هم یادم می رود دنبالش را بگیرم بعد شاکی نشوند چشمک خنگه ها. راستی اصلا فکر نمی کردم اینقدر بچه ها استقبال کنند. از همه مرسی لطفا بچه ها اگه دوستانتون هم