خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

کاش امشب!!!…

دست در دست سحر، کوچه های به خواب رفته ی شهر را زیر پا میگذارم تا به روشنای چشمهایت برسم! جهان همه در خواب و اینجا در جهان من و تو قصه ی پنهانی خلوتمان دور از چشم خفتگان شهر تا سپیده دم امتداد دارد 3 Period من مسافر سرزمین امن آغوش تو، و تو چشمهایت، مهتاب شبانه که صورتم را نوازش میکند، و نوازشهایت نسیم خنک سحرگاهان که به پیکرم میپیچد و مست و مست ترم میسازد و خواب نوشین سحرگاهم را به یغما میبرد! آه! که تمام لذت دنیاست! تا همیشه سرگردان در سرزمین آغوش تو بودن! کاش امشب آخرین ستاره ی سحرگاهان چشمهایش را نبندد! کاش
دسته‌ها
شعر و دکلمه

فراق یار!

ببار ابر آسمان، به قلب خشک این کویر که زخمها چشیده از زمانه ی حسود پیر! تمام آرزوی او رسیدن بهار بود، چهار فصل سال او، دمادم انتظار بود! چه حرفها که با دلش، به گوش او نگفته بود، میان واژه واژه اش، غم دلش نهفته بود! ولی کنون شکسته و فسرده حال و خسته است، هزارها ترک که بر غم دلش نشسته است! هوای گریه دارد از غم فراق روی یار، هرآنچه میکند ولی، نمیرسد به نوبهار! ای از تبار آسمان، در این شب خموش و تار، به قلب خشک این کویر، تو مرهمی شو و ببار!
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سورپرایز، گروهیش میچسبه! ملیسای مهربون؟ تولدت مبارک!

سلام بچه ها! خوبین همگی؟ اینجا قطعا همتون حساااابی شارژ شارژین و منتظرین با هم واسه دوست و هم محله ای خوبمون، ملیسای همیشه دوست داشتنیمون، یه جشن حسابی بگیریم و بترکونیم! بچه ها؟ امروز، یعنی امروز که نه، دیروزِ امروز تولد دوست، و هم محله ای خوبمون ملیسا بود، و ما اعضای یه گروه دور همی کوچولو توی واتساپ، تصمیم گرفتیم این مدلی دوست خوبمون رو سورپرایز کنیم. پس برو که بریم! ملیسای دوست داشتنی؟ هم محله ای و هم گروهی مهربون؟ من، به اتفاق هم گروهی ها، یعنی پریسا، سارا، نیایش، عادل اکبری، آریا، محمد میرقاسمی، وحید رضازاده و محمد ملکی تولدتو از صمیم قلب بهت تبریک
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من شاااادم، شااااد شااااد!

سلاااام به همگی. خوبین؟ خوشین؟ من؟؟ الآن میگم چطورم! داشتم شعر مینوشتم، بر خلاف این چند وقت اخیر شعرم شاد بود، پر از امید و لبخند و بهار و عطر صبح! یک دفعه شعر رو رها کردم و به فکر فرو رفتم. چرا این مدت همش از شب و غم و سیاهی گفتم؟ چرا چشمم رو روی این همه قشنگی بسته بودم؟ این منم، همون فرزان که کوچیکترین قضیه ای باعث شادیش بود، از همه چیزش نهایت لذت رو میبرد، حتی روزایی که قبل از ساعت 7 صبح میرفت بیرون واسه دانشگاه و بعد دانشگاهم کلاس زبان و ساعت 8 شب برمیگشت خونه، ولی شاد بود، راضی بود. چرا
دسته‌ها
شعر و دکلمه

حس و حال این روزای من!

سلاااام بچه ها! چطورین؟ خوبین؟ اوضاع بر وفق مراده؟ میدونم که هست پس خوشحالم! امروز نه شعر دارم واستون، نه خاطره، نه کلاس زبان و نه سوژه های غمگین از خاطرات سالهای دور! امروز فقط حس واستون دارم. آره! حس! میخوام یه کم از حس و حال این روزام واستون بگم. از دلتنگیهای عجیب غریبم که!!!… آره، این روزا من زیاد دلتنگ میشم. دلتنگیهایی که وقتی میان سراغم، دیگه قدرت هر کاری رو ازم میگیرن. فقط دوست دارم برم توی تختم، همونجا بمونم و چشمامو ببندم و غرق بشم توی افکار خودم. اونقدر غرق بشم که دیگه هیچی از جهان اطرافم نفهمم. اما همیشه اینجور وقتا، یک دفعه یه
دسته‌ها
شعر و دکلمه

تقدیم به امیر، تبسم و بیشتر آرمان کوچولو!

بخند ای غنچه ی زیبا، که دنیا با تو شیرینه – دلم شادیش و از حالا، تو چشمای تو میبینه – بخواب آروم و آسوده، خیالت جمع بیدارم – واسه آرامشت تا صبح، چشامو هم نمیذارم – لطیفی مثل برگ گل، نگاهت غرق خورشیده – ستاره عکس چشماشو، توی چشمای تو دیده – چه خوشحالم که تو هستی، چه شیرینتر شده دنیا – کنارت گرمتر میشه، تب عشق من و بابا – همه هستی به پای تو، عزیز ناز و دردونه – تو لبخند خدایی که، شدی مهمون این خونه………. دانلود تقدیمی امیر به آرمان