در شماره پیشین چگونگی سازگار شدن با اجتماع و میزان اهمیت این امر برای معلولین از جمله نابینایان رو بررسی کردیم. در مورد اینکه در هر مرحله از زندگی، کودکستان، مدرسه، و محیط کار و زندگی چطور باید در جهت پذیرش هرچه بیشتر گام برداریم صحبت کردیم و گفتیم که این تلاش تنها مخصوص معلولین نیست و افراد بینای اجتماع هم باید در دستیابی به این امر تلاش کنن. امروز در ادامه این مطلب کمی بیشتر گفتگو میکنیم و ابعاد متعدد این مهم رو بیش از پیش مورد بررسی قرار میدیم. مشخصات نشریه: نام مقاله: FITTING IN SOCIALLY تناسب و سازگاری اجتماعی: بخش دوم نویسنده: دوریس ام.
Tag: مترجم پریسا جهانشاهی
سازگاری اجتماعی از ملزومات بسیار مهم برای تداوم حضور و کسب موفقیت در بخشهای مختلف جامعه از جمله بخش کاری، تفریحی، تحصیلی و غیره محسوب میشه. ممکنه کسی قابلیتهای شغلی بالایی داشته باشه اما در کمال تعجب میبینیم که بعد از ماهها حضور در یک محیط کاری همچنان منفرد و تنهاست و نتونسته جایی در میان جمع همکارانش به عنوان یک عضو به اصطلاح خودی باز کنه. چرا این شخص با وجود توانایی بالا در پیشبرد اهداف شغلی موفق به ارتقا از مقام یک همکار معمولی نمیشه و چه چییزی مانع دستیابی این فرد و افراد مشابهش به ایجاد روابط نزدیک و دوستانه با همکارانشه؟ پاسخ این پرسش
گاهی با مواردی به ظاهر کوچک مواجهیم که اگر درشون عمیق بشیم میبینیم که بسیار بزرگن. مثلا یک فرد بینا هرگز با این پرسش مواجه نیست که «لبخند زدن» یعنی چه؟ چه طور اتفاق میافته و چه طور به کسی توضیح بدیم که چه جوری لبخند بزنه. این قبیل موارد در میان افراد بینا به طور خودکار از طریق مشاهده حل میشن و اصلا به حساب نمیان. اما آیا بدون مشاهده هم کار به همین سادگیه؟ تا حالا سعی کردیم برای یک کودک نابینا مفهوم لبخندرو توضیح بدیم؟ مربی یک کودک نابینا این تجربه عجیب و چالشبرانگیزرو داشته و تصمیم گرفته که اونرو با دیگرانی که به مواردی از
پیشینیان میگفتن، کار جوهر بدنه. فعالیت یکی از عوامل مهمیه که نقشی بسیار بزرگ در تأمین سلامت جسم و روان افراد در هر سن و هر موقعیتی ایفا میکنه. معلولین بینایی در این عرصه هم مثل بسیاری از زمینههای دیگه که پیش از این بسیار ازشون گفتیم و پس از این هم خواهیم گفت، به سبب تفاوت در راههای دریافت و عملشون باید از راهی متفاوت با اطرافیان بینای خودشون به این مطلوب دست پیدا کنن و برخلاف نگرش بعضیها که خوشبختانه تعدادشون زیاد نیست، راههای موثری جهت بالا بردن تحرک و فعالیت افراد دارای اختلالات بینایی و در نتیجه دستیابی به سلامت جسمی و روحی موجوده. در نوشته
انسان موجودی اجتماعیه و تنهایی شاید در برخی موارد دلپذیر باشه، اما در مجموع روش دلچسبی برای ادامه زندگی یک انسان نیست و فرد بدون داشتن ارتباطات اجتماعی به زودی به موجودی افسرده و بیمار مبدل خواهد شد. این حقیقتیه که با وجود نظریات و تجربیات فراوان جای انکاری براش نیست. اما داشتن زندگی اجتماعی موفق شامل دارا بودن شرایطیه که راههای کسبشون شاید برای افراد مبتلا به آسیبهای بینایی کمی متفاوت باشن. اگر مشاهدهرو از لیست این روشها خط بزنیم، این پرسش به وجود میاد که جایگزین این راه موثر چی میتونه باشه و اصولا بدون مشاهده چه طور میشه در آگاهی از شرایط لازم برای داشتن تعاملات
سلامی به وسعت دلهای شما عزیزان به تمامی شما عزیزان محله نابینایان. امید که هر لحظه از زندگیتون سرشار از بهترینها باشه! گاهی مواردی به ظاهر کوچیک میتونن سبب چنان مشکلات بزرگی بشن که اثراتشون به این سادگی از بین رفتنی نیست. به عنوان مثال، شاید عبارت اضطراب اجتماعی به گوشهای ما بیگانه نباشه. اما این پدیده چیه و به چه دلیل ظاهر میشه؟ چه تأثیراتی در زندگی فردی و اجتماعی ما داره و برای رفعش چه راههایی در دسترسمونه؟ شاید باورش سخت باشه ولی این حالت ناخوشآیند در افراد حاصل تکرار نکات ریزیِ که تداومشون شبیه خاری تیز در روح زندگیمون نفوذ کرده و به سلامت روانمون
سلامی صمیمی به یاران صمیمی نشریههای محله نابینایان و در این نوبت، نشریه تنآوا. با سومین شماره از تنآوای محله نابینایان در خدمت شما هستیم. بینایی تا چه اندازه در پیشرفت تعاملات اجتماعی نقش داره؟ آیا این نقش اونقدر پررنگ هست که بدون وجود بینایی ما قادر به برقراری و حفظ ارتباطات عادیمون در اجتماع نباشیم؟ آیا فقدان بینایی به مفهوم انزواست؟ و آیا هیچ راهی برای تغییر این مسیر نیست؟ شاید تنآوای امروز بتونه درصدی از این ابهاماترو واسمون حل کنه و با بالاتر بردن سطح آگاهیمون در این موضوع، قدری از حجم نگرانیهای ما و والدین و مربیان و هر کسی که با معلولین بینایی سر
سلام بر یاران همراه محله نابینایان. امیدواریم در هر لحظه از زندگیتون با بهترینها مواجه باشید! با یکی دیگه از ماهنامههای محله نابینایان در کنار شما هستیم که امروز به خواست خدا اولین برگ از دفترشرو با هم میخونیم و بعد از این هم با یاری پروردگار هر ماه برگی از این دفتر تقدیم حضورتون خواهد شد. برای اینکه کمی بیشتر از موضوع و محتوای این بخش بدونیم اجازه بدید با چند پرسش شروع کنیم. دوست نابینای من! چقدر از خودت میدونی؟ نیازهای خودترو تا چه اندازه میشناسی؟ برای رفع نیازهایی که دوستان بینای ما شاید به سادگی از زمان کودکی تنها با نگاه کردن به اطرافشون
سلامی به رنگ محبت به تمامی دوستان محله نابینایان! امید که وجودتون سرشار از طراوتی بیوصف و بیانتها باشه! باز هم نوبت به سفری دیگه به جهان آزاد رسید که در امتدادش با میزبانی از گوشهای از جهان و کولهباری از تجربیات حقیقیش همراه میشیم تا در ضمن مرور فصولی از زندگیش درسها و اندوختههای ارزشمندشرو با ما به اشتراک بذاره. راه رسیدن به استقلال راهی طولانی و پر از فراز و نشیبه و از اونجا که دستیابی به استقلال برای هر کدوم از ما دارای مفهومی متفاوته، این راه برای هر یک از ما راهی متفاوت و در نتیجه همراه با ناهمواریها و تجربیات جدیده. و
سلام به همراهان و همگامان محله نابینایان. امید که سرشار از تراوت عشق و امید به فرداهایی هرچه روشنتر باشید! یک بار دیگه با شماییم و به اتفاق شما مهیای سفری دیگه به جهان آزاد میشیم. امروز به درون داستان یک زندگی سفر میکنیم. داستانی که قرار نیست بگیم تمرکزمون در کشاکشش باید روی چه نکته و چه مشکل و چه مطلب آموزشی باشه. امروز در لابلای منظرههای جاده یک زندگی پیش میریمتا هر کدوممون هرچی که واسمون جالب توجهه از این سفر برداریم. قراره مهمون داستان زندگی «چارلز اسمیت»، تلگرافچی نابینایی باشیم که سفر به درون داستانش خالی از لطف نیست. بیایید تا به تماشای مناظر رنگارنگ
صمیمیترین سلامها به عزیزترینهای محله نابینایان! امید که لحظهلحظه عمرتون روشن از فروغ آرامش باشه! با برگ دوم از دفتر تنآوا در خدمتتون هستیم. ارتباط غیرکلامی موردیه که گاهی واقعا برای افراد دارای آسیب بینایی مشکلساز میشه و میتونه موانعی جدی در راه هماهنگی ما با اجتماع اطرافمون به وجود بیاره. پیش میاد که به خاطر عدم مهارت در این مدل ارتباط منظورمونرو برعکس به طرف مقابل تفهیم کنیم یا اصلا در توضیح اونچه میخواییم بگیم و اونچه لازمه از رفتارمون تعبیر بشه موفق نباشیم. امروزه بر کسی پوشیده نیست که زبان تنها راه تعامل نیست و اگر ما راههای ارتباطی جز کلامرو ندونیم از بسیاری موارد اجتماعی
سلامی از جنس بهار در قلب سفید زمستان به شما رفیقان محله نابینایان. امید که بهار شاه فصلهای دلتون باشه! گاهی در زندگی پیش میاد که دستمونرو واسه چیدن یک سیب دراز میکنیم و در کمال حیرت میبینیم که یک درخت سیب بین بازوهامونه و فقط باید بکاریمش و بهش پر و بال بدیم تا به بار نشستن نتیجهای از جنس نامحققترین رویاهای خودمونرو شاهد باشیم. و این مدل غافلگیریها چقدر ناب و چقدر فراتر از توصیفن! انگار جریانی از جنسی ناشناس با تلنگری چیزیرو در زندگیمون عوض میکنه و تنها با گردش یک مهره کل نتیجه بهتر و بالاتر از انتظارات ماست. اسمهای مختلفی روی این مدل
سلام به دوستان دوستداشتنی محله نابینایان. امید که جاده زندگیتون سرشار از زیباترین منظرهها باشه! مسأله آموزش، به خصوص آموزش نابینایان، موضوعیه که همیشه حرفهای زیادی برای گفتن در موردش هست و راههای نرفته و تجربیات جدید در این قلمرو گویی بیانتهاست. مقصد سفر امروزمون به جهان آزاد کلاسهای بازیه. خب البته از خاطر نبردیم که کلاس معمولا محل درسه ولی «کِلی لاور»، میزبان سفر این بارمون قراره واسمون توضیح بده که چه جوری میشه درس خوندنرو بازی کرد و بازیرو درس گرفت. از اونجایی که هرچی ما در تعریف و توصیف این مفهوم بگیم چندان مفید نخواهد بود، بهتره شرح این تجربهرو در یک مصاحبه مختصر و
سلام به همراهان همیشگی و مهمانان موقت محله نابینایان. امید که وجودتون در آرامشی عمیق شناور باشه! باز هم نوبت به یکی دیگه از سفرهای محله به جهان آزاد رسید و امیدواریم که رهآورد مثبتی برای همسفران ما در این گذار به همراه داشته باشه! گامهای استوار قادرن کارهای عجیبی کنن و مرزهای عجیبیرو بشکنن. گاهی این استواری گامها مارو به جاهایی هدایت میکنن که تا نبینیم باورش نداریم. قدم گذاشتن نابینایان به عرصههایی که چشم درشون حرف اولرو میزنه مصداق بارزی از این حقیقته. مثلا تصور یک نابینا در قلمرو باستانشناسی در ابتدا عجیب و ناممکن به نظر میرسه. رشتهای که نیازمند رفتن به مکانها و قرار
سلام به تمامی دوستان ما و محله نابینایان! امید که بهار عمرتون در پایان بهار طبیعت و در آستانه ورود به فصل گرم سال همچنان تداوم داشتهباشه! باز هم طبق روال پیشین قراره به گوشهای از جهان آزاد سفر کرده و خودمونرو به گشتی و تماشایی جدید مهمون کنیم. به امید همراهی و رضایت خاطر شما عزیزان! عبارت «هنر تدریس» از نظر هر یک از ما شاید تداعیگر مفهومی خاص باشه. بعضی از ما شاید تا امروز اصلا بهش فکر نکرده باشیم. دستهای از ما شاید قرار گرفتن این دو کلمه، «هنر« و «تدریس»رو عجیب و چه بسا نادرست ببینیم. و عدهای شاید درکی متفاوت از این مقوله داشتهباشن.