یلدای 1403 هم رسید و محله نابینایان معمولا بدون هدیه به عزیزانش از مناسبتهایی شبیه این عبور نمیکنه. فیلم جنگل پرتقال که در بخش سینمامحله نابینایان توضیحدار شده هدیه یلدایی امسال ما به شماست. امیدواریم همه دوستان به خصوص دوستداران محصولات توضیحدار محله این رهآورد کوچیک رو به نشان عشق از ما پذیرفته و دوستش داشته باشن! فیلم جنگل پرتقال، اثری در ژانر درام و عاشقانه، به کارگردانی و نویسندگی آرمان خوانساریان، تهیهکنندگی رسول صدرعاملی، محصول 1401 کشور ایرانه. آرمان خوانساریان یکی از فیلم اولیهای جشنواره چهل و یکم فیلم فجر بود که با فیلم جنگل پرتقال در این جشنواره حاضر شد. رسول صدرعاملی که در سال 98 با
Tag: عاشقانه

یک عاشقانه ساده چهل و نهمین فیلم سینماییه که در محله نابینایان برای جلب رضایت همراهان خواهان محصولات توضیحدار محله تنظیم و ارائه میشه که امیدواریم دوستش داشته باشید. این فیلم اثری عاشقانه و درام به کارگردانی و تهیهکنندگی سامان مقدم، با فیلمنامهای از امیر عربی، محصول سال 1390 ایرانه. مدتزمان این فیلم یک ساعت و ۴۴ دقیقه و محتواش مناسبِ افراد بالای 15 ساله. «فرزند آدم محکوم به سرنوشتی بود که پدر و مادرش برایش رقم زدند. سیب دندانزده همه قصه را خراب کرد. آدمیزاد، محکوم شد اما سرنوشتش را به باد نسپرد. در عذاب زمین، دنبال راهی رفت که شاید به بهشتش بازگردد. انسان همیشه دنبال

سلامی گرم وسط سرمای پاییز به دوستان و دوستداران محله نابینایان. امید که تمام وجودتون گرم از مهر و امید باشه. مثل هر ماه در این روز و این ساعت با یک فیلم توضیحدار شده جدید به دیدنتون اومدیم و امیدواریم که در جلب نظرتون موفق باشیم! فیلم ایرانی توضیحدار شده «ملاقات خصوصی» چهلمین فیلم توضیحدار شده در محله نابینایانه. «ملاقات خصوصی»، کاری در ژانر عاشقانه و اجتماعی، به کارگردانی «امید شمس» و تهیهکنندگی امیر بنان، محصول کشور خودمون ایرانه. فیلمنامه این اثر حاصل تلاش مشترکیه از امید شمس و علی سرآهنگ. این فیلم اولین تجربه کارگردانی امید شمس محسوب میشه که برای پخش در جشنواره فیلم
دستهها
سریال رهایم کن

سلام بر عزیزان محله و یک سلام مخصوص به همراهان اهل فیلم و سریالهای توضیحدار محله نابینایان. امید که وجودهای نازنینتون سرمست از عطر خدا باشه! باز هم با یک سریال توضیحدار شده جدید در کنارتون هستیم و امیدواریم این همراهی همونطور که برای ما دلچسبه برای شما هم دلنشین باشه! سریال ایرانی «رهایم کن»، کاریه که در این پست با هم به دیدن و شنیدنش مینشینیم. «رهایم کن»، اثری دیدنی با نویسندگی «سینا شفیعی» و «سجاد ابوالحسنی»، تهیهکنندگی «مجید مولایی»، کاری از «شهرام شاهحسینی» و تیم سریال موفق «میخواهم زنده بمانم»، داستانی عاشقانه در بستر رویدادی تاریخیرو تعریف میکنه. سریال «رهایم کن» دومین تجربه شهرام شاهحسینی در نمایش
دستهها
سریال سقوط

یک سلام بلند و صمیمی از جنس محبت به تمامی دوستان، همراهان، آشنایان و عزیزان محله نابینایان. امید که شادیها همچون عطر بهار بر قلبهای تکتک شما نازل بشن! یک بار دیگه با شما هستیم تا دفتر یکی دیگه از سریالهای توضیحدار محله نابینایانرو باز کنیم و به قلب قصه بزنیم. کاری که این بار قراره با هم از دیدن و شنیدنش لذت ببریم سریال سقوطه که به امید جلب رضایت خاطر شما عزیزان به تماشاش میشینیم. سریال توضیحدار سقوط، کاری ترکیبی در ژانر عاشقانه-سیاسی-جاسوسی، به کارگردانی سجاد پهلوان زاده، روایتی خاص و متفاوته که دیدنش نه تنها خالی از لطف نیست، بلکه سرشار از التهاب و هیجانه. سریال

سلامی به سرسبزی بهار به تمامی دوستان و آشنایان محلهی نابینایان. امیدواریم خورشید وجودتون همواره تابان باشه! اسفند هم رسید و کمکم باید پذیرای حال و هوای عید باشیم. در آخرین ماه از سال با آخرین فیلم توضیح دار شدهی امسال با شما هستیم. امید که دیدن و شنیدنش براتون لذتبخش باشه! فیلم سینمایی خاطره پرداز از اون دسته کارهاییه که علاقه مندان به ماجراهای علمیتخیلی از دستش نمیدن. این فیلم ترکیب جذابیه از معما، احساس، ماجرا و خیال که نتیجهای قابل تأمل رو به وجود آورده. اجازه بدید پیش از لینک دانلود، کمی بیشتر در مورد این فیلم بدونیم. «خاطرهپرداز»، فیلمیه در ژانر علمیتخیلیعاشقانه، محصول کشور امریکا، و
*** چشمانم را بستم. خودم را به دست باد سپردم. احساس سبکی میکردم! یک حس قشنگ داشت پایش را روی تک تک سلولهایم میگذاشت! از خود بیخود شده بودم. داشتم اطرافم را میدیدم! چه زیبا بود! فقط تو را کم داشتم! باید پیدایت میکردم! رفتم و رفتم. به یک پنجره ی بسته رسیدم. باید بازش میکردم! باز شد! خودت خواستی! خودت پنجره را باز کردی و مرا درون دریای دلت پرتاب کردی! دیدمت! شنیدمت! حست کردم! خواستی مرا درون خودت غرق کنی! خودم را به موجت سپردم! برایم مهم نبود چه میشود! میخواستم غرق عشقت شوم! عاشقانه عاشقت بودم! کاش همان موقع, زمان از حرکت می ایستاد. کاش مرا
برای سرودن از تو، تمام واژه های عاشقانه ی جهان را زیر و رو میکنم: عاشقت هستم… تو را میپرستم… دوستت دارم… اما… نه! واژه ها می آیند و میروند تکرارشان هم تکراری میشود! اما تو جاودانه ترینی! تو فراتر از حرف، فراتر از کلام، فراتر از شعری! اصلا شعر تمام احساسش را از موسیقی دلنشین کلام تو وام میگیرد! برای تشبیه کردن چشمهایت، باید دل به دریای بیکران نگاهت زد و در سبزآبی چشمهایت غرق شد تا معنی دریایی شدن را فهمید و آنگاه چشمهایت را که… نه! تمام دریاهای جهان را به چشمهایت تشبیه کرد! ای سرمنشأ تمام عاشقانه ها، و ای دریاییترین دریای هستی، طلوع کن
این روزها وقتی به زندگی فکر میکنم، وقتی به تو فکر میکنم، آرزو میکنم که کاش دنیا دنیای کودکیها بود. کاش من همون پسر بچه ی شیطون با دستانی اغلب خاکی بودم و تو هم همون دختر بچه ای که اغلب با دنیای کودکیها و قصه ها و عروسکها سرگرم بودی. اگر الآن هم مثل اون روزا بود، من و تو با هم نقشه ی بازی میریختیم. تو عروسکهاتو میآوردی و من میشدم بابای اونها و تو هم میشدی مامانشون. با پتو و بالش و ملافه برای خودمون خونه میساختیم و خوشحال از این که خونه داریم کودکانه ذوق میکردیم. تو برای عروسکهات مادری مهربان بودی و من پدری
دیشب رفیقام حدود ساعت یازده شب زنگیدند که مجتبی پایهای بریم کوه؟ یه غمی توی دلم نشست از اینکه تو فعلا نیستی با هم بریم کوه و در همون حین شاد شدم از اینکه قراره بزنم بیرون. دم پارک خونهی ما قرار گذاشتیم. سوار موتور رفیقم شدم و تا یه جایی رو با موتور رفتیم. بعدش پیاده شدیم و با ماشین اون یکی رفیقم به سمت کوه صفه حرکت کردیم. صدای موزیک توی ماشین تا سرحد نهایتش زیاد بود. موزیکی که حکایت از نیاز برای شاد بودن، نیاز برای رقصیدن، نیاز برای رانندگی با سرعت، و نیاز برای بودنت کنارم داشت. خواننده چه خوش میخوند: It’s a beautiful, beautiful
دستهها
کاش امشب!!!…
دست در دست سحر، کوچه های به خواب رفته ی شهر را زیر پا میگذارم تا به روشنای چشمهایت برسم! جهان همه در خواب و اینجا در جهان من و تو قصه ی پنهانی خلوتمان دور از چشم خفتگان شهر تا سپیده دم امتداد دارد 3 Period من مسافر سرزمین امن آغوش تو، و تو چشمهایت، مهتاب شبانه که صورتم را نوازش میکند، و نوازشهایت نسیم خنک سحرگاهان که به پیکرم میپیچد و مست و مست ترم میسازد و خواب نوشین سحرگاهم را به یغما میبرد! آه! که تمام لذت دنیاست! تا همیشه سرگردان در سرزمین آغوش تو بودن! کاش امشب آخرین ستاره ی سحرگاهان چشمهایش را نبندد! کاش
سلام مجدد خدمت شما عزیزانم. قبل از هر چیز بازی خوب تیم عزیزم پرسپولیس رو به همه ی ایرانیهای طرفدار فوتبال، همچنین بازی خوب ذوب آهن، برد تیم شایسته ی استقلال خوزستان و باخت تیم استقلال رو تبریک و تصلیت میگم خخخ ب برای اولین بار از باخت استقلال دلم گرفت. ایشالا که همه ی تیمهای خوبمون در لیگ قهرمانان آسیا تا وقتی که رو به روی پرسپولیس قرار نگرفتند همیشه برنده از زمین بیرون بیان. خب بریم سر حرف خودمون. امروز با رمانی اومدم خدمتتون که مطمئنم اکثرا خوندیدش. یا کامل و یا ناقص. و متنی. من امروز با تقدیم همین رمان خیلی زیبا, اما به صورت صوتی
دیروز: یک تاریکیِ مطلق. شبهایی سرد و طوفانی. قلبی آکنده از درد و سختی. چه قدر روزهایم راحت شب میشدند و چه سخت میگذشتند شبهای طولانی. همه چیز سیاه بود. دنیایی از دست رفته. دردهای بیپایان. نگاهی تاریک به فردایی نامعلوم. انگار تمامِ دردها برای من بود. نمیدانم چرا تا این حد دنیا به من سخت گرفته بود. شنیده بودم که برای آرامش باید سختی کشید. ولی راست میگویند که شنیدن کی بُوَد مانندِ دیدن. در آن روزهای ابری، امیدوار به هیچ آفتابی نبودم. هوا بس ناجوانمردانه سرد بود. هیچ گرمایی نبود. حسرت گرمایی هرچند کمرمق را داشتم. گاهی به یادِ دخترکِ کبریت فروش می افتادم که تمامِ کبریتهایش
دستهها
تمومِ آرزوی من
**** به نام خدا **** نام ترانه: تمومِ آرزوی من. ترانه سرا: پوریا علیپور سال سُرایِش: 1392 و تاریخ تصحیح و بازنگری: 8 الی 12 بهمن ماه 1395 توضیح: گذاشتن مصوت های کوتاه داخل کلمات، به خاطر سهولت خوانش برای نابینایان و کم بینایانیست که از نرم افزار های صفحه خوان استفاده می کنند. زیرا این نرم افزار ها، به صورت مطلوبی کلمات محاوره ای را تلفظ نمی کنند. و اما متن ترانه: می خوام فراموشِت کنم اما نمیشه انگاری، نمی تونم باور کنم که دیگه دوسم نداری. یه عمره بی تو افتادم کنجِ اتاق و بی کسم، من به سر و وضعِ خودم بدونِ تو نمی رِسَم. خیره
نم نمک بوی تو را این روزها از میان ثانیه هایی که میدوند تا به قرار عاشقانه ی من و تو برسند احساس میکنم. و امروز همان قرار عاشقانه مان است و تو… نیستی!!! گم شده ای زیر انبوه 365 بغض 365 روز هوای بارانی چشمهایم 365… تو گم شده ای پشت 365 روز سال. لبخندهایت را پشت کدام باران پاییزی و دوستت دارمهایت را پشت کدام هرم تابستانیپنهان کرده ای که اینقدر از من دور شده اند بگذار کمی به عقب برگردیم کمی به اندازه ی 365 روز…. میان کوچه ای که نامش را کوچه ی عاشقانه هایمان گذاشتیم من بودمو تو نم نم باران هم خودش را
دوستان هم محله ای درود به همتون، وقتتون به خیر. همون طور که قبلاً هم گفته بودم، کار ترانه سرایی هم انجام می دم، ترانه هام هم غالباً تم غم و حسرت دارن، چند نمونه از کارامم قبلاً این جا نوشته بودم، اما بد ندیدم این کار رو هم این جا قرار بدم. امیدوارم مورد پسند دوست داران شعر و ترانه قرار بگیره. و اما مشروح ترانه ی به دادم برس: به دادم بِرِس حالِ من خوب نیست, هوای دلم بی تو مطلوب نیست. نمیتونم از فکرِ تو دور شم, به این زندگی بی تو مجبور شم. نفسهای من از غمِ تو پُرِه, دلم داره از غم تَرَک میخوره.
امروز صبح هم مثل هر روز، وقتی خواستم از آغوشت جدا شوم، انگار میخواهند دنیا را از من بگیرند. وقتی با هر زحمتی تو را عاشقانه بوسیدم و از تو جدا شدم و سر کار رفتم، دلم حسابی برایت تنگ شد. به خصوص وقتی ساعتها گذشت و من به دور از تو و مهربانیهایت به روزمرگی گرفتار شدم. هر چه بیشتر میگذشت بیشتر آرزویت را داشتم. دوست داشتم زودتر به خانه و پیش تو برگردم. میخواستم بار دیگر تو را در آغوش بگیرم. میخواستم بار دیگر نرمی اندام نحیفت را در آغوشم حس کنم. میخواستم وقتی سر بر سینه ی لطیفت میگذارم، از عطر بهشتی بدنت مدهوش شوم. میخواستم
دستهها
آرام عاشقت هستم
چقدر دور شدی از من آنقدر که دیگر به خوابم هم نمی آیی آنقدر که دیگر مدتهاست غزلی برایت ننوشته ام غزلی عاشقانه با شاه بیت چشمهایت و مقطع آغوشت… دیگر شبها به شوق دیدن خوابت چشمهایم را نمیبندم و تمام روزم را به تو فکر نمیکنم دیگر هر شبم شب یلدا نیست… من آرام شده ام… اما هنوز عاشقت هستم… دیگر از تب و تاب آن روزها خبری نیست من آرام عاشقت هستم خیالت را یک گوشه ی امن میان حریر نازک احساسم پنهان کردم تا دست هیچکس به آن نرسد… تو دیگر مال خودم شدی تنها برای من حتی اگر دیگر کنارم نباشی… امید زندگی ام!!! دیگر
دستهها
دانلود 6 رمان متنی
سلام بر گوش کنیها. و یه سلام مخصوص به دوست داران رمانهای متنی. حالتون که خوبه؟؟؟؟؟ امروز 6 کتاب متنی آوردم که امیدوارم که دوستان بخونن و لذت ببرن. چون تعداد کتابها زیاده میرم سر اصل مطلب. رمان- انتقام شیرین نویسنده- شادی داودی مهشید معتمد تک دختر یه خانوادست که فکر میکنه سالها پیش مادرش را از دست داده, پدر مهشید به دست یکی از رقبا که سالها ازش کینه به دل داشته کشته شده, حالا مهشید تصمیم داره که به خونه ی ملکی بره تا هم انتقام پدرش را بگیره, هم مدارک پدرش را که زمان قتل دزدیده شده به دست بیاره, چون بدون داشتن
این روزها، این تکنولوژیها حسابی حال و هوای عاشقا رو ریخته به هم. قبلاً فقط نامه های عاشقانه بود که خلوتهای طاقتفرسای دوری از هم رو براشون راحت میکرد. یه کاغذ بود و یه قلم و کلی حرف تازه که در خطوط منظم و با زیباترین دستخط ممکن نقش میبست و کلی حرف تازه که اگر قرار بود همش رو بنویسن دیگه اسمش میشد شاهنامه نه نامه. اما الآن تنها یه مشت کلید و یه صفحه ی نورانی و کلی سردی جای اون نامه های آتشین رو گرفته. نامه هایی که حتی گاهی میشد رد اشک رو هم روی اونها دید. نامه هایی که گاهی حتی با گلها آراسته