خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گفتگویی دوستانه یا درددلی مشترک

بسم الله الرحمن الرحیم سلام به همه دوستان بزرگوار. امیدوارم همگی خوب و هدفمند باشید. می خواهم کمی سرتان را با حرفهایم درد بیاورم. مدتهاست پراکنده گویی نکرده ام و حالا شروع می کنیم: اواسط بهمن ماه سال گذشته بود که بحث تمدید قراردادها در شرکتی که کار می کنم داغ شد. این موقع از سال همیشه این بحث داغ میشد اما امسال کمی متفاوت بود. شرکت ما 80 کارمند دارد و بخاطر مشکلات اقتصادی که بخش های دولتی و خصوصی با آن درگیر هستند, با ده نفر از همکارانم قرارداد بسته نشد. در این اوضاع و مشکلات جامعه, خیلی برایشان ناراحت شدم. همه شان زن و بچه داشتند
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

فقط حرف

بازم بهمن شد و بازم همون ماهی که حسابی دوستش دارم. نه به خاطر ماه تولدم. بیشتر به خاطر هواش البته نه هوای این روزا و تقریبا این سال ها. عجیب دلم واسه حدود 13 14 سال پیش وقتی بیجار بودم تنگ شده. چه روزای قشنگی داشتیم تو شهر قشنگ بیجار! چه قدر آزاد بودیم و چه قدر برف بود اون روزا! گاهی از ظهر روز قبل برف شروع می شد و گاهی هم اوایل شب و ما خودمونو برای فردای تعطیلش آماده می کردیم. گاهی هم می شد که خبری نمی شد و وقتی ما می خوابیدیم اون دونه های سفید و مهربون که این روزا تقریبا نایاب
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دلم پراکنده گویی خواست

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه و ایام به کام نمیدونم از کجا بگم ! آها بزارید از کتابی که دارم میخونم شروع کنم کتاب غرور و تعصب از خانم جین آستن انگلیسی رو میخونم خیلی وقتا پیش اومده بود که تو کتابام بهش بربخورم ولی همیشه از کنارش با بیخیالی رد میشدم و بهش توجه آنچنانی نداشتم تا چند روز پیش آرشیو کتابامو باز کردم و گفتم با سرعت جهت نمای پایینو فشار میدم و یه دفعه نگهمیدارم هر کتابی که بود بازش میکنم و میخونم و همین کار رو کردم وقتی نگهداشتم همون کتاب بود خواستم بیخیال یه بار دیگه این کار رو انجام بدم ولی منصرف شدم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه سری پراکنده

سلام به همه ی اهالی این محله خوب و خوشید! خوب خدا رو شکر دو هفته پیش جمعه نشسته بودم نه تخمه نمیخوردم! داشتم پست این روزای من رو ویرایش میکردم که تلفن خونه زنگ خورد! مادرم جواب داد و من بی خیال داشتم کار خودمو انجام میدادم خط آهر تموم شد و اونو ارسالش کردم که مامانم بهم خبر داد برای دختر عَموم که دو سال از من کوچیک ترِ و با هم چند باری شیر خوردیم و میشه خواهر برادر به حساب آورد جز این هم بازیم رفیقم و کلا از جیک و پیک هم با خبریم! بی خیال گفتم ای بابا این که دیگه تازه گی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دقت کردین چقدر از کلمه های خارجی استفاده می کنیم؟

درود دوستان. امروز هم اومدم که سر یه چی با هم دیگه بحث کنیم. حالا موضوع چیه؟ اینه: دقت کردین هم اشیای بی جان هم جانداران از کلمات خارجی استفاده می کنن؟ باورتون نمیشه؟ هم از جاندار هم از بی جان یه مورد نگه داشتم براتون. اگه یادم بیاد بیشترش می کنم. جانداران:هر وقت یکی آواز می خونه فقط میگه:لالالالالالالالالالاللالالالالالالا!خب این لا خودش تو عربی به معنی نه هستش. هر وقت مادر به بچهش شیر میده میگه بگو اَم اَم اَم. و بازم اَم در انگلیسی به معنی هستم و در عربی به معنی یا و آیا هستش. نتیجه گیری جالب:هر وقت کسی آواز خوند فقط داره می گه:نه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت ششم فروردین 96

سلام خوبید بچه ها؟ نمیدونم چرا الکی الکی دلم برای شما و نوشتن اینجا تنگ میشه! واسه شخص من دقیقا حس خوبیه که بتونم مثل گذشته هام سبک وبلاگ نویسی رو دنبال کنم. یه حس خودمونی ای که شاید قدیما بیشتر داشتمش و شاید هرچی جلوتر رفتیم، هی من خودمونی بودنم کمتر شد و شمام این حس غیر خودمونی بودن رو به من و نوشته هام پیدا کردید. اول اینکه دیشب یه تیکه نمیدونم سرور داشت بکاپ می گرفت یا حمله ای چیزی رو از سر گذروندیم که سایت یه کم لنگ می زد. یکی دو بار پایگاه اطلاعات محله که تمام نوشته ها و زندگانی توشه کرش کرد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه کوچولو درددل

سلام رفقای گل و با مرام و با اخلاق و خوشگل و ماه و دوست داشتنی و بچه محل و همه چی این بار یه مقدار یه جور دیگه شروع کردم چون این بار خاطره ندارم واستون بگم یعنی خاطره جالب ندارم این بار یه کوچولو درددل و اینا البته اینجا جا ی درددل کردن نیست و منم واقعا نمیدونم مشکلم چیه که به شدت عصبی و بد شدم این روزا الان ساعت 7 صبحه و به قول خواننده: ساعت 7 صبح, کار ماها دیگه از 5 گذشت. منو بشناس از سرگذشت گذشتم من از سر گذشت. خلاصه, توی دانشگاه خوابگاه گرفتم و سه شنبه ها که کلاسام تموم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه کوچولو حرف.

سلام و درود و همه ی اونا که خودتون بهتر از من بلدین خدمت همگی رفقای گوش کن مدتها تقریبا یک سال و اندی بود که اصلا گوش کن نبودم درگیر کنکور و درس خوندن بودم. الانم برگشتم و این پست فقط برای این بود که یه کوچولو حرف بزنم و بگم که به لطف خدا تونستم رتبه زیر هزار بیارم و امیدوارم بتونم توی مرحله تعیین رشته هم موفق باشم. در نهایت دوستتون دارم و واسه همه کنکوریای آینده آرزوی موفقیت دارم. فعلا خدا نگهدارتون.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گفتگوی مستقیم با مدیران محله (1)

درود به همه ی هم‌محلی‌ها. به پیشنهاد مادر بزرگمهر گرامی، هر از گاهی یکی از این پست ها توی سایت زده میشه تا هرکی هر سوالی، کامنتی، حرفی، نقدی با بچه های بخش مدیریت داره، بگه. من شخصا این پست رو مانیتور میکنم و به تک تک پرسش هایی که داشته باشید جواب میدم. البته پرسش نه در هر زمینه ای. مثلا مشکلات ریز کامپیوتری و موبایلی شما توی این پست جایی نداره. پرسش هایی که در مورد مدیریت سایت، سبک زندگی نابینایان، استفاده از سایت، مشاوره در مورد مسائل مربوط به نابینایان و مواردی از این دست رو میتونید توی کامنت‌دونی مطرح کنید. من و باقی بچه های