خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

حال امروز من

در حال گوش کردن به آهنگی از شادمهر هستم با این متن: *** خیلیا دوس دارن شبیه تو باشن ببیننت از دور یا با تو تنها شن ای کاش وقتی چشاتو رو هم میذاری آهنگی باشم که تو خیلی دوس داری وقتی که بیداری آرومی انگاری وقتی خوابی پیرهن من روته مهم نیس چی میگن راجع به تو با من دوست دارم به خودم مربوطه نه خودم نه خدا کی میدونه کجا تو رو از تو میخوام با تموم وجودم از صدا از سکوت تو شب برهوت دنیا داغون شد باز حواسم به تو بود وقتی که بیداری آرومی انگاری وقتی خوابی پیرهن من روته مهم نیس چی میگن
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 9 شهریور 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آخ که چه حالی داد امشب.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من آژانسی نیستم ولی

من آژانسی نیستم ولی می خواهم امروز از خودم بنویسم و از دغدغه هایم. از کار هایی که انجام داده ام, کار هایی که انجام می دهم و انجام خواهم داد تا صبح را به شب برسانم و شب را به صبح. این جمله آخری را از ترجمه انگلیسی به فارسی فرازی از زیارت آل یاسین که در 11 سالگی حفظ کرده بودم به خاطر دارم: “سلام بر تو هنگامی که شب را به صبح میرسانی و صبح را به شب!” یادش بخیر! بچه بودم و از دنیا هیچ نمیفهمیدم. تمام غصه ام یک صدم معدل بیشتر بود, یک مثبت بیشتر از معلم بود, یک بار برنده شدن در
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آن سوی خستگی

احساس خستگی و خرد و خمیر بودن ناشی از کوفتگی مبهوتی که اتوبوس واحد در طول پنجاه دقیقه طی مسیری طولانی تا زاینده رود در بدنم تزریق کرده موج وار از تک تک سلول های بدنم از تمامی رشته های دی ان ای من انتقام می گیرد. درد خفیف میگرن ناکی که در طول و عرض و ارتفاع کله کرویم به پرواز درآمده جولان می دهد. بی فایده و بی استفاده بی این که هی چ یک از اعضای بدنم یارای مقاومت در برابر غول خستگی را داشته باشند به خواب فکر می کنم و به ریش های بلندی که باید با ژیلت که نه دیگر دیر شده باید
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

استرس

امشب خوابم میاد و حتی اگه نیاد هم باید بخوابم چون فردا صبح خیلی خیلی زود یعنی حدودا ساعت پنجو چهل دقیقه باید از خونه بزنم بیرون به سمت سامانی به سرعت برق و با انرژی باد. فردا روز اول تدریس کامپیوتر در کلاس های تابستونی سال 91 هستش و من ی استرس خاصی دارم. نه که بار اول یا روز اول یا سال اولم باشه ولی نمیدونم چه طوری توصیفش کنم. ی حال خاصیه. میگم در اولین برخوردم با شاگردایی که توی طول سال داشتم و شاگرد های جدید احتمالی چی بگم و آیا در مورد مطالبی که تدریس میشه نظر خواهی کنم یا نه. همین حالا تماس
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شنبه 10 تیر 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پیگیری بخش دوم ماجرای خوابگاه

درودی دوباره. خلاصهش بگم که قضیه خوابگاه با ی زنگ حل شد. خیلی عجیب! من فقط زنگیدم گفتم نامه دادم و ال و بل و جیمبل و این که شرایطم خاصه و درخواست خوابگاهم تایید نشده. طرف گفت شماره دانشجوییت رو بده و من هم همین کارو کردم و یک دفه بانگ برآورد که تایید کردم درخواستت را برو خوش باااش و تعیین هم اتاقی کن. این قضیه خوابگاه ما به کجا بکشه خدا عالمه. من که نابلدیم و سادگیم و کج فهمیم هنوز سر جاشه.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اسم نمیارم که تابلو نشم ولی

اسم نمیارم که تابلو نشم ولی میرم میبینم توی سایت دانشگاه اصفهان نوشته به کسایی که خونهشون زیر صد کیلومتره خوابگاه نمیدیم. من که چهار ترم دارم هر روز مثل سگ, آقا بی احترامی کدومه جدی میگم: مثل خود آقا سگه دوق صبح بیدار میشم میرم دانشگاه و بوق شب میام میگم بذار شانسمو امتحان کنم. میرم یه نامه درخواست خوابگاه با توصیف شرایط سختی که دارم و چهار ساعت وقتم توی راه رفت و برگشت طلف میشه مینویسم به یک مقام مسئول مربوط به این کار و او هم الحق امضا می فرمایدش. نامه رو میبرم میدم اداره امور خوابگاه ها طرف در میاد بهم میگه شما که
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بابا به خدا تابستونه تابستونه همیشه!

سلام. چی بگم از چی بگم غم دل که نه شادیاما با کی بگم. با خودتون میگم. یه دو روزی شاید خونه نباشم ولی سعی می کنم آپ کنم. فعلا ژل مالی دارم میرم با دوستان یه عشقو حالی بکنیم. یه گردشی توی اصفهان و از اینجور قرتی بازیا. راجع به مناسب سازی مدرسه الکترونیکی که من به عنوان کارشناس و صاحب نظرش انتخاب شدم هم بعد واستون میگم. برم تا دیر نشده. نظری هم داشتین بگین در خدمتم دربست.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خوب سلام

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وبگردی مجتبی در چهار شنبه 20 اردیبهشت 91

با درود.

این مطالبی که در ادامه مطلب میتونید بخونید نتیجه وبگردی امروز منه و مطالبش هیچ ارتباطی با خود شخص شخیص بنده نداره.

البته هر مطلب واسه بینا ها به صورت تیتر جدا شده و واسه نابینا ها با فشار حرف h میشه بر روی تیتر هر مطلب پرش کرد.

اگه دوس داشتید, خود تون برید ادامه مطلب ببینید چه خبره؟

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مستند صوتی سفر مجتبی خادمی به شیراز!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 27 فروردین 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

در نزدیکی 12 فروردین 91 سلام

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گم شدم‘ تنها تو می فهمی که چه می گویم

هر وقت از تو می گویم همه سری به معنی بی اعتنایی تکان می دهند. هر وقت با تو وقت می گذرانم همه سرزنشم می کنند. هر جا جواب تلفنت را می دهم همه از دوروبرم پراکنده می شوند. هر طور خوبی هایت را به تصویر می کشم همه از کنارش رد می شوند. به هر کس از عشقت می گویم دیوانه خطابم می کند. ولی این برایم سؤال شده چرا به هر جاده که قدم می گزارم مرا به سمت تو روانه می کند.  
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من اینطوریم, شما چطورید؟

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امسال هم گذشت!

امسال هم گذشت. با همه پدیده های غیر خوب و خوبش. با نیمه خالی و پر لیوانش. از من و امثال من. از تو و امثال تو. ولی ولی از بدو نوجوانی این افسردگیش با من مانده. افسردگی ای که از دو روز قبل تا چند ساعت بعد از تحویل سال مرا ناخواسته در آغوش میکشد. کاش می شد بجای غمنامه, شادباشی درخور شما بنویسم! جشن باستانی را تبریک بگویم و از شما بخواهم که نو شدن زندگی را با رقص و پایکوبی نظاره کنید! ولی این من تنها که غیر از دیگران هیچ کس را نمی شناسد و از خودش غریبه ای ناشناس ساخته. این من بیکس سد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

این مجتبی چقدر مغروره! خیال کرده کیه!؟

این جمله ایه که هر کس تا به حال دو کلام تلفنی با من صحبت کرده با خودش یا به دیگران گفته.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هر کس حوصله من را دارد این یادداشت 23 اسفند 90 را بخواند