همراهان سلام. دلهاتون روشن و لحظههاتون به رنگ خدا! با مروری دیگه و گشتی دیگه در ماهی که در محله نابینایان گذشت همراهتون هستیم. ماهی که پشت سر گذاشتیم برای محله و اعضاش شاد نبود. امیدواریم که دلهای گرفته دوستانمون در محله نابینایان، احمد و شهاب عزیز، هرچه زودتر به آرامش و التیام برسن! با دعا برای شادی روح درگذشتگان این دو عزیز و طلب صبر برای بازماندگان از درگاه قادر هستیبخش، به مروری کوتاه بر آنچه در آبان 1402 گذروندیم میپردازیم. در ماهی که گذشت: طبق روال هر ماه فهرستی از فعالیتهای محله در ماه گذشته یعنی مهرماه داشتیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در مهرماه
Tag: مادر
چه سکوتیست به لب! چه خموش است جهان! چه سیاه است این شب! چه شراریست به جان! آه از آتشِ دل! وای بر گاهِ وداع! آه نفرین به زمین! وای نفرین به زمان! این روزها، تنها اشک است که صفا میدهد، هوای گرفتهی پاییز دلهایمان را. ای اشک! بیا که شاید تو نجاتبخش این سوزِ بیپایان باشی! خاطره پاییز امسال در محله ما، در دلهای ما، بدجوری ماندگار خواهد بود. چرا که دفترش پر از برگهای سیاهه. یکی دیگه از دوستان ما امروز سیاهپوش شد. شهابالدین فروزش امروز صبحرو بدون حضور مادرش روی خاک خدا شروع کرد! چند ساعت پیش هممحلیمون شهاب فرشته زمینیشرو از دست داد. کسی میگفت
دستهها
سینمایی میم مثل مادر

سلامی به وسعت یک آغاز به صاحب دلهای دریایی تمامی آشنایان محله نابینایان. امید که حال دلتون بهترین احوال باشه! خب امروز خارج از برنامه و نظم سینمامحله اینجاییم تا ضمن تبریک روز مادر به تمامی مادران عزیز، یک پست سینمایی-مناسبتیرو به مناسبت این روز بزرگ به شما عزیزان هدیه کنیم. فیلم سینمایی «میم مثل مادر»، اثریه که برای این روز و به همت بچههای سینمامحله توضیح دار شده و آماده ارائه به عزیزان طرفدار فیلم و سریالهای توضیح دار محله نابینایانه. به امید رضایت خاطر شما! فیلم سینمایی «میم مثل مادر»، به کارگردانی رسول ملاقلی پور، در ژانر خانوادگی-اجتماعی، محصول سال 1385 کشور خودمونه. این فیلم مانند باقی
سلامی گرم به همراهان و به خصوص به همسفران محله نابینایان به جهان آزاد. با سفری دیگه و داستانی دیگه از جنس حقیقت در جهت سنگینتر کردن کوله بار تجربه و دانشمون با شما هستیم. عباراتی از قبیل “توانمند سازی” به خصوص در مورد معلولین از اون مواردیه که زیاد گفته و شنیده میشن و خود ما بارها ازشون استفاده کرده و استفاده میکنیم. اما واقعا چقدر به مفهوم این عبارت فکر کردیم؟ آیا هیچ زمانی شده واقعا به این امر تمرکز کنیم که برای تحقق مفاهیم فراگیر این عبارت چه مسیر طولانی و در بسیاری مواقع سختی رو باید طی کنیم؟ اصلا تعریف توانمندی دقیقا چیه و این
کنفرانس محله نابینایان با موضوع پذیرش والدین فرد نابینا به تاریخ 31 اردیبهشت ماه، در تیم تاک و با حضور دکتر پویان سهرابی برگزار شد. در این مطلب علاوه بر دانلود فایل صوتی، میتوانید خواننده گزارش این کنفرانس با نویسندگی خانم یلدا باشید. گفتگو با دکتر سهرابی باز هم اتفاق افتاد. موضوع بحث آن چیزی بود که کم و بیش افراد مختلفی را درگیر کرده است؛ پذیرش والدین یک فرد نابینا… ایشان با یک جمله طلایی به بحث ورود پیدا کردند: خوشبختی یک احساس ذهنی است. جمله ای کوتاه اما عمیق، حس خوشبختی چیزی شبیه به مخدر می تواند باشد. حسی آنی پس از تزریق مقداری کمی هرویین، فرد
إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ بازگشت همه ی ما به سوی اوست. درگذشت مادری فداکار ،دلسوز و همسری مهربان را به فرزندانش و دوست خوب و عزیزم آقای جواد نوعی و خانواده همسرش از صمیم قلب تسلیت میگم و امیدوارم روحش قرین رحمت و آرامش باشه. متاسفانه ساعت 19یکشنبه 11فروردین1398 با خبر شدم که همسر دوست هنرمندم آقا جواد بعد از 4سال زجر کشیدن و تحمل بیماری سرطان مغلوب این بیماری مهلک شد و به جهان ابدی پَر کشید. دوستان و هم محله ای ها امروز 12فروردین پیکر این بانو به خاک سپرده می شود ،از عزیزانی که براشون امکانپذیر هست خواهش می کنم که نماز شب اول قبر
دستهها
مادرم!
مادرم، لطفا بیا سرم را بگذار روی پاهایت، برایم کودکانه لالایی بخوان و نام ستاره ها را برایم بگو. کمی نوازشم کن تا فراموشم شود این نامهربانیهای دنیا را، تا یادم برود که دلم گاهی در هسرت کوچکترین و ساده ترین اتفاقات میسوزد، تا از خاطرم برود که من هیچ هم صحبتی ندارم. مادرم! هیچکس بودنم را باور ندارد. من برای هیچکس اهمیت ندارم. من شده ام همان چایی که میان دغدغه های فکری سرد میشود و باید دور ریخته شود. دور ریخته میشوم و فراموش میشوم. مگر گناهم چیست که میان خنده هایشان من تنهاترینم؟ فرقم چیست که دستانم تنها میماند برای قدم زدن؟ تنها بودم. هر لحظه
دستهها
بهشت جاودان
سلام دوستان عزیز در محله گوش کن قطعه شعری در خصوص مادر از سروده هایم رو تقدیم تون می کنم. امیدوارم که مورد پسند طبع ظریفتون قرار بگیره. بهشت جاودان آن که مانندی ندارد در جهان باشد اندر سینه اش از حق نشان آن که پایانی ندارد مهر او قاصر است از وی سخن گوید زبان آن که یار کودک است هر لحظه او تا کند رشد و به دست آرَد توان آن که تا قلبش تپد در سینه اش باشد او هر زاده اش را پاسبان آن که در آتش زند خود را اگر کودک خود را ببیند اندر آن آن که چون پروانه می سوزد به نار
سلام. بدون هییییچ مقدمه ای این کار زیبا رو تقدیم میکنم و میرم. نام آهنگ: بهشت ترانه سرا: کامران بهرامی. تنظیم کننده، آهنگ ساز و خواننده: سعید درفشیان. دانلود تقدیم به همه ی مادران سرزمینم.
سلام بچه ها. خوبین؟ امیدوارم حالتون خوب باشه و اوضاع بر وفق مراد. راستش امروز به این فکر میکردم که چقدر زندگی ما جالبه. امروز و اینجا یکی متولد میشه و همین لحظه یکی دیگه توی یه جای دیگه از این کره ی خاکی، چشماش رو واسه همیشه روی زندگی میبنده. یکی چشماش پر از اشکه و یکی از ته دل میخنده. البته که همین تضادهاست که زندگی رو واست شیرین و خواستنی میکنه. همین که نمیدونی زندگی 1 ساعت بعد چی واست داره، همین بهت روحیه و امید واسه ادامه دادن میده. از دیروز که پست تسلیت توی محله ی همیشه خواستنیم زده شد، خوب حالم زیاد خوب
دانلود آهنگ جدید فاطمه غرار به نام مادر قشنگم، با کیفیت ۱۲۸دانلود آهنگ جدید فاطمه غرار، به نام مادر قشنگم، با کیفیت ۳۲۰دانلود کاور آهنگ لینک مربوط به پست این آهنگ، در صفحه ی اینستاگرام محله ی نابینایان
صدایی لطیف به گوش میرسد لالا لالایی این نوای مادر است همان موجودی که شب تا صبح کنارم بیدار میماند تا من آرام بخوابم همان صدایی که هنوز هم در خاطرم مانده و گاهی دلم میخواهد لالاییت را دوباره بشنوم. میگویند بهشت زیر پای توست اما من میگویم حتی بهشت هم برای زیر پای تو کم است.این تو بودی که راه رفتن را یادم دادی دستم را گرفتی تا زمین نخورم حرف زدن را یادم دادی تو بهترین هدیه ی خدا برای من هستی من از تو نفس میگیرم هر روزی که میگذرد این وجود توست که باعث میشود من جانی تازه بگیرم تا همیشه سایه ام باش بانوی
دستهها
روزای بی مادری
سلام دوستای خوبم امروز دقیقا یک ساله که دیگه نفس های گرم مادرم رو حس نمیکنم بیماری سرطان یک سال پیش همه ی زندگیم رو ازم گرفت چرا نمیتونم با این اتفاق کنار بیام دوستای خوبم کمکم میکنین؟ یک آهنگ متناسب با حال خودم آوردم که میتونین از این لینک دانلودش کنین فعلاً
سلام یاران. آقا! ما رو نمیبینین خوشحالین؟ -بععععععله که خوشحالیم. زود حرفتو بزن برو. -وای چه بد اخلاق! بابا دست خالی نیستم که. -مثلا چی داری؟ -امون بده، نزن، الآن میگم. درس بیستمو آوردم. بله، درس بیستم از کلاسای انگلیسیمون. خوب بریم ببینیم تو این درس چه گلی به سرمون زدیم: ابتدا رفتیم سراغ تاپناچ یونیت 3 اونو کلید زدیم. راجع به خانواده اعم از گسترده یا کوچیک خیلی چیزا یاد گرفتیم. راجع به نسبتها و وضعیت تأهلم یه لغتایی رو آموختیم. یه کمی روی فرزندخواندگی، ناخواهری یا نابرادری ناپدری یا نامادری بحث کردیم چند تا لغتم یاد گرفتیم. بعدش به اینترچنج اینترو سر زدیم. یونیت هفت رو پی
سلام به همه. اهالی این محله همیشه توی شادیها و غمها کنار هم بودن. همیشه شادیها با هم قسمت شده و غمها رو هم با هم برداشتیم تا سنگینیش روی دوش یه نفر نباشه. امروز کسی که همیشه به همه انرژی داده و همیشه سعی کرده امیدوار باشه و امید به بچه ها بده، غم بزرگی رو باید تحمل کنه. مجتبی باید برای همیشه با مادرش وداع تلخی داشته باشه. متأسفانه مطلع شدیم که مادر مجتبی برای همیشه این دنیا رو ترک کرده و سایه ی یک مادر دلسوز از سر یه خانواده کم شده. یادمه مجتبی توی پستها و شناسنامش از مادرش زیاد نوشته بود. از تلاشهایی که
سلام بچه ها، خوبید؟ بچه ها، همون طور که میدونید، من یکی دو ماهی هست که خیلی نمیتونم بیام تو محله. دلیلشم احتمالاً خیلیهاتون بدونید که مریضی مامانم هست. مامانم از یکی دو ماه پیش حالش یه کم بد شد، مریضی زنانه داشت، رگهای قلبشم بسته شده بود که باعث میشد نتونن عملش کنن، این شد که آنژیو کرد قلبش رو، ولی قندش هم بالا هست، واسه همین باز هم نمیشد عملش کنن، واسه همین حالش هی بدتر و بدتر شد، تا این که شنبه ای که گذشت حالش خیییلی بد شد، طوری که به اورژانس زنگ زدیم و اومدن مامانم رو بردن بیمارستان و در بخش آی سی
سلام سلام به همه ی دوستان و هم محله ای های عزیزم امیدوارم که حالتون خوب باشه من به مناسبت روز مادر و تولد حضرت زهرا براتون مطلبی جالب رو می نویسم امیدوارم که خوشتون بیاد مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: “من خسته ام و دیگه دیر وقته، میرم که بخوابم”. مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پر کرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا
سلام هم محله ای ها چطورید؟ خوبید؟ من سال 84 یه متن واسه مادرم نوشتم امروز مادرم اون متنو نیاز داشت و ازم خواست که پیداش کنم منم پیداش کردم همینطور که داشتم میخوندمش گفتم بد نیست به مناسبت روز مادر که توی هفته دیگست اینجا هم بذارمش من اونموقع 10 ساله بودم تقدیم به فرشته زندگیم ای هدیه آسمانی, ای روشنایی دل من, آرام تر از آب, سبز تر از برگ, ای مهربان مادر و تو ای گل همیشه ماندنی دوستت دارم ای ترانه سبز بهارم, می بویمت میبوسمت ای گل آفتاب,. مهربانی دست هایت را, نگرانی نگاهت را, پاکی قلبت را ای گل همیشه ماندنی دوست دارم.
با نگاهی آرام و صدایی سرشار از مهر کودکش را برداشت تا به همراهی او فردا را بشکافد که شکفتن ها آغاز شوند. دست هایش مغرور دلش اما می لرزید که فردا شاید شرم تکرار همین امروز است. روز آغازین در خاطره اش هک شده بود. جامی از شهد نبودن در شاهرگش ریخته بودند ولی او نمی خواست بمیرد هر روز. اشک تبدارش آرام فرو می غلتید از سراشیب نگاهش تا فریاد زمان. روزی اما آموخت روزی اما دانست عاقبت او فهمید زخم اندیشه ثمر خواهد داد. گرگ اندوه به شبزهر قوانین طبیعت لب خواهد زد و شبی خستگی شهر فرو خواهد ریخت. روز آن جشن بزرگ او به