خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
ویژه نابینایان

من یک نابینا هستم که از حشره و خیلی چیزهای دیگر میترسم!

من یک نابینا هستم و چون اطرافم را نمیبینم, همیشه به اطرافم شک دارم. مثلا میترسم الان که راه میروم توی گودالی سقوط کنم. به خاطر همین هم هست که آرام آرام راه میروم و عصایم را مرتبا تق و تق جلویم به زمین میکوبم. آخ که اگر پول داشتم یک آدمی اجیر میکردم به جای رباتهایی که نیست و نداریم و بجای عصا نقش بازی کند که چه خوب میشد اگر میشد! من چون نابینا هستم, به اطرافم بدبینم! مثلا اگر در جمعی باشم و دو نفر پچپچ کنند, احساس میکنم دارند به من اشاره میکنند و دارند راجع به من صحبت میکنند. من چون نابینا هستم, سعی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کاش باز بودی

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت امشب, آدم خوش حساب, شریک مال مردم است!

یازده شب دوباره باز تشنه ام شد, از همان تشنگیهای بدی که توی خوابگاه میآید به سراغ آدم, از همانها که نمیشود توصیفش کرد و از همانها که به خاطرش مجبوری بطری ای که بوی کشک میدهد را یک سره بالا بروی. حالم از تشنگی شدید, ناخوش شد. معمولا هر شب که تشنه ام میشود کمی از آبلیموی طبیعی که خواهر دوست داشتنیم برایم توی شیشه آورده با کمی شکر و آب خنک میپاشم توی لیوان همش میزنم و میخورم تا کیف کنم و دعایی به جان آجی جان و تشنگی هم برای مدتی دست از سر چرب و چیلی من بردارد. امشب اصلا حس و حال شربت درست
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سردمداران کنونی سازمان به اصطلاح آموزشی ابابصیر بخش نابینایان از نظر من یک مشت دروغگو بیش نیستند

این نوشته زاییده تخیل نویسنده میباشد و شباهت رخدادها, اسامی و شخصیتهای نوشته با موارد موجود در واقعیت کاملا تصادفیست.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اینجا خونه ی منه بذار بنویسم

اینجا خونه ی منه, بذار بنویسم سلاااام, دوروووود. چه خبر؟ خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ من که توی یک هفته اخیر, وزنی که نداشتم رو کم کردم, رتالینی که نباید میخوردمو خوردم, بیداریهایی که نباید میکشیدمو کشیدم و حالا معلوم نیست نمره هایی که باید بگیرمو میگیرم یا نه! پس فردا هم یه امتحان داریم از اون مشتیاش! امتحان متون پیشرفته برگزیده نثر ادبی, یه همچین چیزی. مثلا یه متنی از یه نویسنده مث جان لیلی آورده مال شونصد سال پیش, بعدش یکی از بچه ها که خودش ده ساله توی آمریکا زندگی میکرده الان توی کلاس ماست, اون میگه منم که بومی اونجام هیچی از این متن قلنبه سلنبه نمیفهمم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی حالم خوب نیست

وقتی از تشنگی شدید, نیمه های شب که مادرم کنارم نیست و تازه خوابم برده, از خواب بیدار میشوم, وقتی در یک خوابگاه بو گرفته, زندگی موقتیم دستخوش یک غربت و دستخوش این تشنگی میشود, حسی ناخوشایند را تجربه میکنم که گفتنش سخت است و نوشتنش سخت تر و حتما تجربه کردنش باید یک تر بیشتر از سخت تر داشته باشد, سخت تر تر. حس بدی که همه وجودم را می خورد, احساس میکنم بدنم دارد از فرط تشنگی, به همه اعضای خودش چنگ می زند و این چنگ زدن بدنم به عضو های مختلفش, در من صدایی ایجاد می کند شبیه به خرپ خرپ خورده شدن پفک, صدایی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گزارش عملکرد شرکت پکتوس در نصب یک چاپگر و گفته هایی از گذشته من و موج نور

چند روز پیش, مایل بودم به عنوان ناظر و فراگیرنده در جلسه افتتاحیه چاپگر خط نابینایی, در یکی از آموزشگاه های نابینایان استان اصفهان, حاضر باشم. از پیش با خودم در این فکر و خیال بودم که واقعا این چاپگر های جدید به اسم بریل باکس, چه خصوصیت برتری نسبت به چاپگر های قدیم میتوانند داشته باشند و آیا واقعا نصب این چاپگر ها چه به صورت سخت افزاری و چه نرم افزاری آیا آنچنان پیچیده است که شرکت پکتوس که خود این چاپگر ها را برای اداره استثنایی خریداری کرده, باید نماینده ای بفرستد که چاپگر ها را نصب کند؟ حتی بعد از اینکه تحقیقاتم را راجع به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پای آشی من

کوریست و هزار درد سر! مثلا امروز بعد از کلی فیس پوک گردی گفتم برای خودم گامی در کوچه بنهم و کیفی بکنم و از حال خودم حالی بپرسم و به حال خودم حالی بدهم. گام نهادن من در کوچه همان و غرق شدن در فکر و خیال هم همان. در افکاری نزدیک به آینده ای نزدیک قوته ور بودم و از کاه کوه میساختم. در فکر یک عدد کاغذ سرنوشت ساز بودم, یک هزار تومانی که از من باشد و بتواند با خلاقیت و ابتکار و دانش و مقداری هم شانس جهشی ژنتیکی پیدا کند و به مانند سلول های سرطانی از این به بعد خصلت تکثیر شدن
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 11 فروردین 91

لامسب حال کردم با این سامانه قوی و زیرساخت باحالشون! با اینکه سایت رپیدپارس امروز در دسترس نیست, ولی فایل هایی که من از یک سال پیش تا حالا توی حساب کاربریم داشتم راحت همین حالا هم قابل دانلود هستند و لینکهای محله که خیال کردم حالا همهشون شکسته میشند سالم موندند. مطمئنا خود مدیر چنین سایت بزرگ و پر مخاطبی به شدت درگیر اصلاح مشکل و بالا آوردن سایت هستش ولی میخواستم بگم ببینید آدم اگر کاردان باشه مثل مدیران رپیدپارس باید عمل کنه طوری که یک مشکل کوچیک همه چی رو زیر سوال نبره. حالا این سرویس میزبانی نگاه روشن پارس را هم ببینید … هیچی. بیخیال.
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

منم دلم واسه شما لک زده

خوب سلام دوستان, دلم واسهتون لک زده, میدونم که هم منتظر مطلب جدید توی وب هستید و هم منتظر اینکه بدونید واقعا چه خبر شده بود سایت بالا نمیومد. البته اینقدر این سایت توی این بیستو یک ماه بالا و پایین شده که خوشبختانه کسی از بارگیری نشدن سایت توی مرورگرش نمیترسه که سایت چی شد و چی نشد! همه میدونید که بالاخره سایت دوباره بالا میاد. خوب طبق معمول کار, کار شرکت نگاه روشن پارس بود و دسته گلی که به آب دادند که تا سه روز بعدش ما در امتداد رودخونه دنبال سایت میدویدیم که با دسته گل به آب داده شده نگاه روشن پارس, غرق نشه.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

توی دوست داشتنی, منِ چی!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت پراکنده دانشجوی نابینای تعطیل شده دم عید

سلام به همگی. بشینید یه کم باهم بحرفیم: وقتی میگم اینجا ایران است بزنید توی دهنم, بکشیدم, مچالهم کنید, خلاصه هر کاری از دستها و پا ها و نه جا های دیگهتون بر میاد بکنید که چرا گفتم اینجا ایران است. خوب مگه اینجا ایران نیست؟ واقعا اینجا کجاست؟ چراغ خط اینترنت پر سرعتم یک هفته ای میشه که ثبات شخصیتش رو از دست داده و رام نمیشه. حتی اکسید آهن شدم زنگ زدم بیست سی که اون ها هم گفتند اهلی کردن چراغ مودم تو کار ام دی افه. حالا این همونه که جای کابینت میزنند یا پوشیدنیه یا خوردنیه. آهان همون ستونهایی که احمد میگفت پر سیمه؟
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نابینا و کوهنوردی؟ مجتبی چندمین نفر است؟

سلام و صد سلام. امروز که دهنم به معنای واقعی کلمه صافونده شد. دارم بعد از پر شدن دندانم از درد میمیرم. اینترنت دی اس الم هم خراب شده و در منزل با خط تلفن نفتی دارم طی میکنم. در هر حال, جدیدا در عین تنبلی آدم بسیار فعالی شده ام. نمیدانم دقیقا ولی فکر میکنم انگیزه اجتماعی بودن و گاهی هشدار هایی از طرف یکی از دوستانم به نام لیلی باشد که من را خیلی حتی بهتر از نرم افزار هایی که فعالشان میکنیم فعال کرده. هر چه که هست و در شرف وقوع, خوب است و میمون و خرگوش و از این حرف ها. کتاب ترجمه مکاتبات
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رنگهای زندگی

میدانم که آسمان آبیست. ابر سفید است. کوه قهوه ای است. بالهای پروانه ها رنگارنگ است. ولی از وقتی که به دنیا آمده ام رنگی جز سیاهی ندیده ام. مادرم را هر روز صبح میبینم، دستهایم را روی صورت او میکشم. حالا دیگر تمام برجستگیها و فرو رفتگیهای صورتش را از حفظ میدانم. هنوز هم وقتی با او حرف میزنم، دوست دارم دستش را در دست بگیرم. میپرسد چرا دستهایم را میگیری؟. میگویم چون از گرمی دستهایت جان میگیرم. مادرم میگوید دستهای من از دستهای او ماهرتر است، چون من عادت کرده ام که شکل هر چیز را با لمس کردن به ذهنم بسپارم. ولی من دستهای مهربان او
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 26 بهمن

میرم توی سایتی به اسم آی آر جاز دات تی کی و میبینم خیلی از امکاناتی که از کوچیکیم دوس داشتم واسه نابینا ها بسازم و طراحی کنم اونجا هست. آخه ناسلامتی منم قبلا رشتهم کامپیوتر بوده پس طبیعیه که همچین خیال هایی تو سرم داشتم. حالا سایت محمود هژبری, یکی از معدود دانشجو های نابینایی که توی بخش فنآوری اطلاعات فعال شده خیلی از آرزو هایی که خودم میخواستم محققشون کنم را براورده کرده. روزی که به علت بی پولی و بی امکاناتی و عدم همکاری کادر آموزشی دانشگاه شهرکرد تصمیم به انصراف گرفتم روز مرگ داشته هام شد. آره. آدم میتونه خودش هم کتاب های جانبی مطالعه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نمیدونم مجتبی دلش میخواد خیلی بیشتر از اینا باهاتون حرف بزنه

نمیدونم. یه جورایی خیلی خسته میشم گاهی وقتا از این زمونه. یکی توی این دولت نیست که به فکر یه جمعیت حد اقلی ای مثل ما نقص عضوی ها باشه. البته اینی که میخوام واسهتون بگم مربوط به حد اقل حد اقل هم نمیشه. نقص عضوی ها توی کشور یه هفت هشت میلیونی میشند. اگه بیشتر نشند. تا قبلا که نمیدونم چه قدر قبلا تر میشه فقط همینا میدونم که تا قبل از ترم پنج دانشگاهم, اتوبوس هایی بودند مهربان با برچسب خط 94 که از خیابان هزار جریب یعنی از روبروی درب شرقی دانشگاه اصفهان راه می افتادند و به سمت ترمینال زاینده رود و از توی اتوبان
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تو چی میدونی از من

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 30 آذر 91: شاید هم معرفی سایت!

سلام دوستان. در عین ناراحتی از وضعیتی که هر از گاه ازش واستون مینویسم خوشحال هم هستم. فردا تولد دوستم هست این اولا. این هفته یک ثانیه هم توی خوابگاه بند نشدم و همهش بیرون بودم این دومً. تازه خیلی هم بهم خوش گذشته این سوماً. شما هم مثل من درباره شب یلدا مطالعه داشته باشید این چهارمً. داریم به امتحانات نزدیک میشیم این پنجمً. راستی شما چرا اون هاییتون که نظر نمیدین, نظر نمیدین این ششمً. پانصد سایت برتر بازدید شده در ایران رو ببینید این هفتمً. کلی حرف دیگه هم دارم که بزنم این هشتمً. مثلا دیشب تا صبح از سرما یخ زدم این نهمً. دیگه هم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پشت بام خانه ما برای بار چندمش به کاهگل کشی تن داد

تا پدرم جوان بود و پول فراوان داشت و خانواده ما خادمی ها جزو پولدار ها محسوب میشد, همه با پدرم خوب بودند. نیمی از پول های پدرم به دست فامیل هایش پر پر شد و نیم دیگر هم به دست بی تدبیری خود پدرم به باد رفت. ناراحتم از وضعیتی که این بی پولی ما در این عصر بیرحم دیجیتال برای من رقم زده. به هر حال من زنده ام پس هستم ولی بگذارید از وضعیت امروز خانهمان کمی برایتان بنویسم: خانه ما قدیمیست. خیلی خیلی هم قدیمیست. تمام مصالح به کار برده شده برای ساخت خانه ما شامل مقداری کاه و گل و خشت های گلی و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

طعم خوش لحظه ها

توجه: نوشته ای که در زیر میخوانید تماما زاییده تخیل نویسنده بوده و به هیچ وجه بیانگر هیچگونه اتفاق واقعی در دنیای بیرون نمیباشد. هرگونه شباهت احتمالی اسامی یا وقایع و مکان های موجود در این نوشته با هر شخص خاص یا هر اتفاق یا هر مکانی کاملا تصادفی بوده و خارج از قصد و نیت نویسنده میباشد.