خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اسم نمیارم که تابلو نشم ولی

اسم نمیارم که تابلو نشم ولی میرم میبینم توی سایت دانشگاه اصفهان نوشته به کسایی که خونهشون زیر صد کیلومتره خوابگاه نمیدیم. من که چهار ترم دارم هر روز مثل سگ, آقا بی احترامی کدومه جدی میگم: مثل خود آقا سگه دوق صبح بیدار میشم میرم دانشگاه و بوق شب میام میگم بذار شانسمو امتحان کنم. میرم یه نامه درخواست خوابگاه با توصیف شرایط سختی که دارم و چهار ساعت وقتم توی راه رفت و برگشت طلف میشه مینویسم به یک مقام مسئول مربوط به این کار و او هم الحق امضا می فرمایدش. نامه رو میبرم میدم اداره امور خوابگاه ها طرف در میاد بهم میگه شما که
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بابا به خدا تابستونه تابستونه همیشه!

سلام. چی بگم از چی بگم غم دل که نه شادیاما با کی بگم. با خودتون میگم. یه دو روزی شاید خونه نباشم ولی سعی می کنم آپ کنم. فعلا ژل مالی دارم میرم با دوستان یه عشقو حالی بکنیم. یه گردشی توی اصفهان و از اینجور قرتی بازیا. راجع به مناسب سازی مدرسه الکترونیکی که من به عنوان کارشناس و صاحب نظرش انتخاب شدم هم بعد واستون میگم. برم تا دیر نشده. نظری هم داشتین بگین در خدمتم دربست.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 27 فروردین 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

در نزدیکی 12 فروردین 91 سلام

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گم شدم‘ تنها تو می فهمی که چه می گویم

هر وقت از تو می گویم همه سری به معنی بی اعتنایی تکان می دهند. هر وقت با تو وقت می گذرانم همه سرزنشم می کنند. هر جا جواب تلفنت را می دهم همه از دوروبرم پراکنده می شوند. هر طور خوبی هایت را به تصویر می کشم همه از کنارش رد می شوند. به هر کس از عشقت می گویم دیوانه خطابم می کند. ولی این برایم سؤال شده چرا به هر جاده که قدم می گزارم مرا به سمت تو روانه می کند.  
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من اینطوریم, شما چطورید؟

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امسال هم گذشت!

امسال هم گذشت. با همه پدیده های غیر خوب و خوبش. با نیمه خالی و پر لیوانش. از من و امثال من. از تو و امثال تو. ولی ولی از بدو نوجوانی این افسردگیش با من مانده. افسردگی ای که از دو روز قبل تا چند ساعت بعد از تحویل سال مرا ناخواسته در آغوش میکشد. کاش می شد بجای غمنامه, شادباشی درخور شما بنویسم! جشن باستانی را تبریک بگویم و از شما بخواهم که نو شدن زندگی را با رقص و پایکوبی نظاره کنید! ولی این من تنها که غیر از دیگران هیچ کس را نمی شناسد و از خودش غریبه ای ناشناس ساخته. این من بیکس سد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

این مجتبی چقدر مغروره! خیال کرده کیه!؟

این جمله ایه که هر کس تا به حال دو کلام تلفنی با من صحبت کرده با خودش یا به دیگران گفته.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هر کس حوصله من را دارد این یادداشت 23 اسفند 90 را بخواند

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دیگر برایم مهم نیست که این محله‘ محله آموزش است!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کاش می شد مجتبی قدری از تو بنویسد!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

حال من تو این روزا تعریفی نداره!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

درس امروز: این هم دانشگاه رفتن ما!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امروز دوشنبه 24 بهمن 90 اعتراف می کنم که…

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کندو کاوی در زندگی خصوصی مجتبی!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کلیشه همیشگی ببخش!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو هفتم آذر 90

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو چهارم آبان 90

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت نهم آبان 90

درود. بشینید ریلکس که یه کم باهاتون حرف دارم. همهش هم که نمیشه مطالب آموزشی گذاشت. یه قدری هم از خودم واستون بگم. امروز در راه برگشت از دانشگاه به خونه، با یک مشاور محترم مدارس، آشنا شدم که مرد بسیار متینی بود و من رو تا فولادشهر رسوند. یه آقا پسر نوجوان خیلی خیلی گل و با معرفت هم داشت که اونم واقعاً پسر با حال و با مرامی بود. حتی به من پیشنهاد کرد واسم کتاب هام رو ضبط کنه. بسیار با ادب بود و آرام. سنجیده حرف میزد و در موقع مناسب. درک بالایی از مسایل داشت و بیشتر گوش میداد تا حرف بزنه. به این
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یک لحظه باهم بودن!