سلامی گرم، ناب، بلند و صمیمی، از اعماق دل به تمامی هممحلیهای همراه محله نابینایان. امید که شادی و آرامش همواره همراه دلهای شاد و آرامتون باشن! اگر خاطر عزیزتون باشه، از چندی پیش مهر هر سال با گزارش مالی جامع و کاملی از درآمدها و هزینههای یک ساله مجموعه گوشکن در خدمت شما هستیم. امسال هم هرچند با چند روز تأخیر، اما بنا بر روال چند سال گذشته با گزارش مالی مورد بحث همراهتون شدیم تا همگی در جریان گردشهای مالی محله در سالی که پشت سر گذاشتیم باشید و باشیم. این پست که میشه به عنوان یک پست مالی ازش صحبت کنیم، شامل چند بخشه. فصل درآمد،
Tag: گوش کن
سلامی به وسعت دلهای دریایی به آشنایان دریادل محله نابینایان! امید که درخت کامیابیهاتون سر به آسمان بکشه! در سفر امروزمون به جهان آزاد قراره یهخورده عقب بریم و سری به زمانی نه چندان دور بزنیم. زمانی پیش از نرمافزارها و صفحهخوانهای آشنامون، که برای دسترسی به منابع اطلاعاتی موردنیازمون میبایست به خوانندههای انسانی متوصل میشدیم تا کتاب یا فایل موردنظرمونرو واسمون گویا کنن. و امروز که دسترسی ما به موارد متعدد به وسیله نرمافزارها و صفحهخوانها بیشتر و سادهتر شده، گاهی میشنویم که بحث بر سر انتخاب بین خوانندههای انسانی یا نرمافزارهای موجود به عنوان گزینه برتر در جریانه. واقعا کدوم بهتره؟ اینکه همچنان به روش گذشته
سلامی به مهربانی مهر به عزیزان محله نابینایان. امید که مهر همواره در آسمان دلهاتون بدرخشه. تابستون هم رفت و وارد سومین فصل از سال 1402 شدیم. پاییز رنگارنگ با تمام رنگها و حسهای قشنگش. بیایید تا من بیشتر از این حرف نزدم بریم ببینیم شهریور 1402 داخل محله نابینایان چهها گذشت! طبق روال هر ماه، در ماهی که پشت سر گذاشتیم: گردشی فهرستوار در ماه پیش داشتیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در مردادماه 1402! پریسا چهارشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۲ از نقطهنظرات و دیدگاههای یک هممحلی قدیمی و به شدت آشنا بهره بردیم: محسن و سعید و کادر بابت همه چی دمتون گرم مجتبی خادمی
قصه کوکو، 19. فردای اون روز پاساژ یک روز عادی زمستونرو سپری میکرد. سرد، تیره، شلوغ. خونه زمان از سیاهی و آلودگی حمله دیشب پاک شده و شبیه همیشه آماده خوشآمدگویی به مشتریها بود. جسدهای لهیدهای که داخل بعضی ساعتها از شبیخون دیشب جا مونده بودن به دست مالک خونه زمان پاک شده و دیگه اثری ازشون نبود. با اینهمه هنوز گاهی اینجا و اونجا یک یا چندتا خرمگس مرده از گوشه و کنار سالن پیدا میشدن که مایه تفریح بچههای مشتریها و مایه کیف پرندهها بود. بچهها برای غذا دادن و دوست شدن با پرندههایی که لب پنجرههای سالن مینشستن از این غنیمتها استفاده میکردن و با وجود
سلامی گرم و صمیمی به عزیزان گرم و صمیمی محله نابینایان. امید که همواره دست در دست کامیابی در راه زندگی پیش برید! تا به حال شده در مورد انواع مختلف معلولیتها فکر کنیم؟ آیا همه نوع معلولیترو میشناسیم و تصور دقیقی از تمام مشکلات و محدودیتهای ناشی از معلولیت داریم؟ در مورد محدودیتهایی که شاید کمتر ازشون بدونیم چه تصوری میشه داشته باشیم؟ نابینایی، ناشنوایی، محدودیتهای حرکتی، و حتی محدودیتهای ذهنی مواردی هستن که همه ما کموبیش باهاشون آشنا هستیم، اما مشکلاتی هم وجود دارن که احتمالا خیلی از ما کمتر در موردشون شنیدیم و تصویر واضحی ازشون در ذهنمون نیست. «نارساخوانی» یا (Dyslexia) یکی از این
به نام آن که جان را فکرت آموخت, چراغ دل به نور جان برافروخت. نخست سخن آن که قبل از این که مدیریت محترم محله نابینایان قلم بر نوشته این حقیر سراپا تقصیر یا بدون تقصیر فرساید و تمام مسئولیت این نوشته را متوجه نگارنده آن کند, خود اعلام میدارم که بنده از حق طبیعی خود برای نقد یک موضوع استفاده کرده و محله نابینایان صرفا بستر این نقد است. قطعا نیک اندیشان و خیرخواهان ما در شرکت پکتوس, خوانندگان این مطلب که خود به دو دسته مدافعان و مهاجمان تقسیم میشوند و چه بسا عوامل مسابقه میدون و ایادی آنان متوجه این مسأله هستند و به فضل الهی
سلامی به رنگ لبخند سحر به شما یاران محله نابینایان! امید که هوای دلهاتون همیشه هوای صبح باشه! سفر دوم از سفرهای سهگانه محله نابینایان به جهان آزاد در آخرین ماه تابستانرو در پیش داریم و این بار هم قراره سفرمون یک تور ورزشی باشه. نظرت در مورد اسبسواری چیه؟ بدون بینایی میشه انجامش داد یا نه؟ چندتامون جرأت میکنیم بدون داشتن بینایی به انجام این فعالیت تفریحیورزشی فکر کنیم؟ آیا خطرات این ریسک به انجامش میارزه؟ اینها و بسیاری پرسشهایی از این دست، شاید در این مورد و در خیلی از موارد دیگه به ذهن ما خطور کردن و چه بسا از انجام بسیاری ریسکهای لذتبخش زندگی
یک سلام شهریوری به همه عزیزان عزیز محله نابینایان! امیدواریم در هر کجای زندگی که هستید حسابی بدرخشید! اولین سفر شهریوری امسالمون به جهان آزاد، گردشی کوتاه در یکی از بخشهای زندگی یک نابینای ورزشکاره که با وجود عشقی که به ورزش داشت، پیش از رسیدن به این مرحله مطمئن بود که هرگز ورزشکار نبوده و نخواهد بود. خانم «رَندی استرانْک» قراره راهنمای تور سفر ما به بخشی از جاده زندگی خودش باشه و قصهای واقعی از جنس تجربه و تلاش بهمون هدیه بده. راستی! هر کدوم از ما چه قدر با این دوست نادیده احساس شباهت و همانندی تجربه داریم؟ جواب این پرسشرو باید آخر داستان بدیم.
سلامی آتیشی به گرمای خورشید این روزها که حسابی کولاک کرده و رسما پدر همهرو درآورده، به تمام عزیزان سرمادوست و گرمازده محله نابینایان. امیدواریم هر جا که هستید، سلامت باشید و دور از هر چیزی که خاطر عزیزتونرو تیره کنه. یک ماه دیگه هم گذشت و وارد آخرین ماه از تابستان 1402 شدیم. چه سریع! انگار همین دیروز سال نو شروع شد و… بگذریم. این خاصیت زمانه. طبق روال هر ماه، اول هر ماهرو با یه گردش کوچولو و فهرستوار در ماه گذشته محله شروع میکنیم تا ببینیم در ماهی که گذشت ما و محله چهها کردیم و در آستانه شروع یک ماه جدید دقیقا کجا ایستادیم.
قصه کوکو، 18. هوا روزبهروز سردتر میشد. گرمازاها با تمام قوا کار میکردن و نتیجه باز هم کمتر از حد انتظار بود. ساکنان خونه زمان مخصوصا شبها عملا با انجماد میجنگیدن. عروسکها و دیجیتالیها همگی سرمای شبهای زمستونرو با تمام وجود احساس میکردن و جای شکرش باقی بود که هدهد و بقیه با تجربهها راههایی واسه مقابله میدونستن که هرچند گاهی خیلی سخت و خیلی کم جواب میدادن، اما بهتر از بیحرکت موندن و منجمد شدن و سر در آوردن از تاریکخونه بود. شبهای بلند زمستون انگار با یخ تزئین میشدن و دیگه هر صبح بدون استثنا پنجرههای سالن از سرمای دیشب یخزده بودن. قصه زندگی با تمام
سلامی رنگارنگ به همراهان ما و محله نابینایان! امیدواریم که تابلوی زندگیتون همواره پر از شادترین رنگها باشه! سوال: دوست نابینا و کمبینای من! نظرت در مورد استفاده از عصای سفید چیه؟ بعضی از ما با این همسفر ساکت و موثرمون چندان رفیق نیستیم و به دلایل مختلف ترجیح میدیم که هرچی کمتر ازش استفاده کنیم. اما اگر بدونیم که این وسیله چه قدر میتونه دنیای اطرافمونرو تغییر بده قطعا با این موضوع برخورد بهتری خواهیم داشت! امروز قراره به دیدن کسی بریم که عاشق عصای سفیدشه و هرچند در گذشته نگاهی متفاوت داشته، در حال حاضر عمیقا معتقده که عصای سفید زندگیرو براش روشنتر کرده. بیایید بریم
سلامی به تابندگی خورشید مرداد به یاران محله نابینایان! امید که خورشید عمرتون همواره در اوج کامیابی بتابه! زندگی در هر مرحله و هر مکان و موقعیتش که باشیم درسهای ارزشمندی واسمون داره که به یاد گرفتنشون حسابی میارزن. مهم نیست در چه سن و سال و در کجای زندگی هستیم. هر جا که باشیم، در هر سن، در هر موقعیت، کلاس درس زندگی ما همونجاست. حتی میشه در دل تاریک یک شب بیستاره و توفانی ساختن فانوسرو یاد گرفت و به صبح رسید. این حقیقت به ظاهر ناممکنرو افرادی از جنس خودمون تجربه کردن و قراره که امروز به ما هم یادش بدن. افرادی که موفق شدن
دوستان، یاران، همراهان، همگامان محله نابینایان! سلام. سلامی بلند، شاد، گرم و روشن، از جنس سلام. بدون تشبیه. صمیمیت خالص سلام تقدیم شما. امید که خورشید کامیابی همواره در مرکز آسمون زندگیتون باشه! بدون مقدمه، تولد گوشکن به همگیمون مبارک! باز هم یک15مرداد دیگهرو در کنار هم تجربه میکنیم و باز هم به خاطر میاریم که این روز در تقویم محله ما به رنگ تولد، شور، عشق و آغازهای زیبا و رنگارنگ نقش شده! 15 مرداد هر ساله برای ما و محله نابینایان پایان یک سال گوشکنی و آغاز دور جدیدی از تمام چیزهای مثبت و قشنگیه که دلمون میخوادشون و برای دستیابی و داشتنشون همه با هم
سلامی به گرمای قلب تابستان به تمامی دوستان و آشنایان محله نابینایان! دلهاتون گرم و نبض زندگیتون همیشه پرتپش! باز هم قراری دیگه و سفری دیگه به گوشهای دیگه از داستان یک زندگی در نقطهای از جهان آزاد! تلاش برای تحقق هدفها گاهی بسیار سخت و حتی ناممکن به نظر میاد. گاهی ما کمی دیر میکنیم و به نظرمون شاید دیگه واسه بعضی از رسیدنها دیر شده باشه. روی همین حساب از عظمت اون رویا تنها حسرتی سوزانرو به یادگار برداشته و میگذریم. اما امروز در هفتاد و نهمین سفر محله نابینایان به جهان آزاد قراره در لابلای صفحات زندگی کسی مهمون بشیم که شاید در انتهای
یک سلام تابستونیمردادی به هممحلیهای خودم در اینجا اونجا همه جا. خدا کنه حسابی از حرارت عشق به زندگی آتیشی باشید! به من چه که این مدل دعا کردن عجیبغریبه این لحظه این مدلی دلم خواست. باشه بابا امیدوارم که حسابی رو به راه باشید و ایام به کام باشه و همه چیز مثبت باشه و به جان خودم الان این مدل درست درمون گفتن توی حس و حالم نیست ولی در هر حال قشنگترینها برای شما! تیرماه هم گذشت و چه سریع رفت. خودمونیم از این سرعت بابازمان هیچ خوشم نمیاد ولی دست ما نیست. زمان میره و تنها کاری که از دست ما برمیاد تلاش برای همگامی
قصه کوکو، 17. دیماه آهسته و خزنده وار میگذشت. هوا روز به روز سردتر میشد. دیگه دیوارها و وسایل گرمازا داشتن کم میآوردن و به خصوص شبها به سختی جواب میدادن. سرما گزنده و فاتح از حصارها میگذشت و نفسرو در قفس سینه منجمد میکرد. کبوترها حالا بیشتر به خونه زمان سر میزدن. از لای پنجره نیمهبسته وارد میشدن، گشتی در سالن میزدن، استراحتی میکردن و میرفتن. گاهی هم به عروسکها و دیجیتالیها نزدیکتر میشدن که واسه هردو طرف جالب بود. و در کمال آرامش و شادی کوکو، یا در نتیجه برخورد تلخ اون روز یا در نتیجه گوشهگیری کوکو، دیگه برخوردی بینشون پیش نیومد. کبوترها بهش نزدیک نمیشدن
سلامی تابان از جنس مهر به شما عزیزان محله نابینایان! امید که در پناه لطف حق همواره قرین مهر و شادکامی باشید! شکر خدا دوران تلخ کرونا هم با تمام دردسرهاش گذشت و با کلی خاطره، یادگاری و تجربه باقیمون گذاشت تا باقی راهرو آگاهتر و پویاتر از پیش ادامه بدیم. دوران بسیار سختی بود اما مثل تمام دورانهای سخت دیگه، این هم مهلتی شد برای اونهایی که موافق دست روی دست گذاشتن و نشستن نیستن و در هر حال و هر فرصت و هر تنگنایی در پی یافتن راهی برای گذشتن و رسیدن تلاش میکنن. یکی از مشکلات بزرگی که تمام جهان در دوران همهگیری به نوعی باهاش
یک سلام تابستانی در این روزهای به شدت گرم به شما عزیزان محله نابینایان! دلهاتون گرم، گامهاتون محکم، و دستهاتون همیشه توانا! یک بار دیگه زمان یکی دیگه از سفرهای محله به جهان آزاد رسید و این بار قراره سفری داشته باشیم به دنیای رنگ و تصویر و ترسیم. امروز قراره بهمون ثابت بشه که این تصور که دنیای نابینایان برای همیشه از رنگ و طرح خالیه کاملا به خطاست. نقش و طرح یکی از زمینههای بسیار جذاب هنره و برخلاف باور خیلیها، این هنر نه تنها برای نابینایان هم به اندازه افراد بینا جذابیت بیوصفی داره، بلکه بسیار آموزنده و موثر هم هست. خبر خوش و
سلام بر یاران محله نابینایان. امید که کامیابی همواره یارتون باشه! تابستون هم رسید. گرم و تابان. ای کاش شروع، امتداد و ادامه این فصل جدید برای همگی ما پربارتر از همیشه باشه! سوال! برای درک حسی که یک نفر از یک تجربه داره چیکار میشه کنیم؟ یک راه اینه که خودمونرو تا حد امکان جای طرف بذاریم تا احساسمون به حس و حالش نزدیک بشه. مثلا تو دوست بینای من! در مقام مادر، پدر، یا مربی یک نابینا، برای درک حس و حال فرزند یا دانشآموز نابینای خودت در موقعیتهای متفاوت، یا واسه دونستن اینکه یک نابینا فعالیتهای مختلفرو چه جوری یاد میگیره و انجامشون میده چیکار میکنی؟
سلام بر تابستان و سلام به تمامی هممحلیهای آشنای محله نابینایان! امید که گرمای دلهاتون واسه خورشید مرداد رجز بخونه! قطار فصلهای خدا وارد تابستون شده و میریم تا فصلی گرم و خوشمنظرهرو زندگی کنیم! خب اجازه بدید ببینیم خردادی که تموم شدرو چطور گذروندیم. در آخرین ماه بهار 1402 داخل محله ما: یه گشت کوچولو در اردیبهشت زدیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در اردیبهشت 1402! ارسال شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ by پریسا شماره 17 از ماهنامه مانا که در اردیبهشت منتشر شده بودرو دریافت کردیم: هفدهمین شماره ماهنامه نسل مانا، در اردیبهشت 1402 منتشر شد ارسال شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ by