ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- تقدیم پنجمین بازی از فصل سوم! پنجشنبه ها، از ساعت 22، همراه ما باشید! در فصل سوم از بازی صوتی مافیا!
- سریال بازی مرکب، Squid Game, به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت نهم و پایانی از فصل اول اضافه شد!
- تجسم یک رویای دوردست، قسمت دهم.
- سریال کرگدن، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت بیستم اضافه شد.
- بهروزرسانی، از تاریخ 5تیر ماه با پخش کتاب «سیلی واقعیت»، در برنامه صدای کتاب از رادیو گوشکن در خدمتتان هستیم.
بایگانی برچسب: s
دکلمه ی ۲ شعر یلدایی به مناسبت شب یلدا
سلام بچه ها. خوبین؟ خوشین؟ چه خبرا؟ خیلی وقته نیستم، دلم واقعا واسه شما و سایت و فضاش تنگ شده بود. امیدوارم هر جایی هستین، شاد و خندون باشین. خب بریم سر اصل مطلب. یه کلیپ واستون آوردم که دکلمه … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی, صوتی
برچسبشده دکلمه, دکلمه یلدایی, شاعر, شب یلدا, شعر یلدایی, فرزانه عظیمی, یلدا
6 دیدگاه
نشریه هنری ادبی لبخند (نهال) شماره 1؛ نشریه ای ویژه محله نابینایان
سلام هم محله ای ها! حالتون چطوره؟ بدون مقدمه چینی میرم سر اصل مطلب. حدودا ماه پیش بود. که ایده داشتن یه نشریه ادبی توی گوش کن به نظرم رسید. جایی که همه بچه هایی که دستی توی نوشتن مطالب … ادامهی خواندن
دریاییترین دریای هستی!
برای سرودن از تو، تمام واژه های عاشقانه ی جهان را زیر و رو میکنم: عاشقت هستم… تو را میپرستم… دوستت دارم… اما… نه! واژه ها می آیند و میروند تکرارشان هم تکراری میشود! اما تو جاودانه ترینی! تو فراتر … ادامهی خواندن
کاش امشب!!!…
دست در دست سحر، کوچه های به خواب رفته ی شهر را زیر پا میگذارم تا به روشنای چشمهایت برسم! جهان همه در خواب و اینجا در جهان من و تو قصه ی پنهانی خلوتمان دور از چشم خفتگان شهر … ادامهی خواندن
آن روز بهاری!
کنار پنجره ایستاده ام و غرق در افکار خویش، به نقطه ای نامعلوم در ظلمت بیپایان شب خیره مانده ام. ماه از پشت شیشه، گونه هایم را میبوسد و من اما بی تفاوت، به آن روز بهاری می اندیشم که … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده انتظار, بهار, خاطره ی یک روز بهاری, روز بهاری, زمستان, شب, فرزانه عظیمی, مهتاب, یاس, یاس سفید
27 دیدگاه
فراق یار!
ببار ابر آسمان، به قلب خشک این کویر که زخمها چشیده از زمانه ی حسود پیر! تمام آرزوی او رسیدن بهار بود، چهار فصل سال او، دمادم انتظار بود! چه حرفها که با دلش، به گوش او نگفته بود، میان … ادامهی خواندن
هوای باران!
آدم، هوای باران که به سرش بزند، فرقی نمیکند کجا باشد مشغول قدم زدن در خیابان، یا غرق در تنهایی خودش! هر کجای دنیا که باشد باید ببارد!… دیشب، هوای من بارانی بود مثل لحظه به لحظه ی تمام این … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده باران, بارانی, تاریکی, دلتنگی, روشنایی, فرزانه عظیمی, متن, نور, هوای بارانی, وحشت
48 دیدگاه
جز به من، به تمام دنیا شک کن!
کمی، به اندازه ی یک جرعه حرف، کنار دلتنگیهایم بنشین! بگذار تا با عطر حضورت به بهار فخر بفروشم و خورشید انعکاس خویش را از آینه ی چشمهای تو تماشا کند… مرا غرق کن در دریای بیکران مهربانیهایت و باز … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده آسمانی, بهار, دریا, دریای مهربانی, دلنوشته, عطر بهار, عطر بهار نارنج, فرزانه, فرزانه عظیمی, متن, متن عاشقانه
31 دیدگاه
Speak english like an american, آموزش درس 16
سلام بچه ها! خوبین؟ چیزی به بهار و عوض شدن حال جهان نمونده ها، از دم دمای بهارتون لذت میبرین؟ من که حسابی دارم این روزا ریه هام رو از عطر بهار لبریز میکنم و هر روز تازه تر میشم! … ادامهی خواندن
من شاااادم، شااااد شااااد!
سلاااام به همگی. خوبین؟ خوشین؟ من؟؟ الآن میگم چطورم! داشتم شعر مینوشتم، بر خلاف این چند وقت اخیر شعرم شاد بود، پر از امید و لبخند و بهار و عطر صبح! یک دفعه شعر رو رها کردم و به فکر … ادامهی خواندن
شب است و…
شب است و بی حضور تو پر است آسمان من ز غیبت ستاره ها، شب است و عطر خاطرت نشسته توی خاطرم… دوباره خلوت و سکوت دوباره اشک بی صدا دوباره ضجه های درد و حسرت گذشته ها، دوباره… بعد … ادامهی خواندن
حس و حال این روزای من!
سلاااام بچه ها! چطورین؟ خوبین؟ اوضاع بر وفق مراده؟ میدونم که هست پس خوشحالم! امروز نه شعر دارم واستون، نه خاطره، نه کلاس زبان و نه سوژه های غمگین از خاطرات سالهای دور! امروز فقط حس واستون دارم. آره! حس! … ادامهی خواندن
شبیه باغ یخزده!
به شانه های سست باد، سخت تکیه داده ام و گریه های خویش را، به باد هدیه داده ام! پر از سکوت تلخم و اسیر بغض خاطره تمام خنده های خود، به زیر پا نهاده ام! میان این شب سیه، … ادامهی خواندن
کاش بشه!
وای که این روزا چقدر دلم نوشتن میخواد، من باشم و کاغذ و قلم و یه حس رمانتیک، قلم رو رها کنم تا واژه ها رو بچینه کنار هم و حسمو بریزه بیرون، اما نمیشه. دلم یه حال قشنگ میخواد، … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده آزمون, احساس, احساس رمانتیک, برنامه ریزی, درد, رمانتیک, شعر, فرزانه عظیمی, نوشتن
39 دیدگاه
آموزش درس 15 speak english like an american
سلااام بچه ها! خوبین؟ اوضاع بر وفق مراده؟ خدا رو شکر! اول یه عذرخواهی بکنم از کسایی که توی پست تقدیمیم به آرمان کوچولو کامنت گذاشتن و جواب ندادم، چند روز حالم دست خودم نبود. و اما اینم دانلود آموزش … ادامهی خواندن
منتشرشده در English stuff, آموزش, آموزش های رایگان, صحبت های خودمونی, صوتی
برچسبشده speak english like an american, آموزش, آموزش درس 15 کتاب speak english like an american, آموزش زبان, درس 15, درس 15 کتاب speak english like an american, زبان, فرزانه عظیمی, کتاب speak english like an american
5 دیدگاه
تقدیم به امیر، تبسم و بیشتر آرمان کوچولو!
بخند ای غنچه ی زیبا، که دنیا با تو شیرینه – دلم شادیش و از حالا، تو چشمای تو میبینه – بخواب آروم و آسوده، خیالت جمع بیدارم – واسه آرامشت تا صبح، چشامو هم نمیذارم – لطیفی مثل برگ … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صوتی, کودکان و نونهالان, موسیقی
برچسبشده آرمان, آرمان سرمدی, آرمان کوچولو, آرمان کوچولوی محله, امیر, امیر سرمدی, امیر و تبسم, تبسم, تولد, تولد آرمان, تولد در محله, تولدت مبارک, جشن تولد, شعر, شعر برای تولد, شعری از فرزانه عظیمی, فرزان, فرزانه عظیمی, نینی, نینی محله, هدیه
11 دیدگاه
دلم باران میخواهد
امشب باز هوای دلتنگی به سرم زده، بغض پاهایش را روی گلویم گذاشته و فشار میدهد. باید از دستش رها شوم وگرنه خفه ام میکند… میروم کنار پنجره و به دنبال ماه میگردم تا کمی برایش حرف بزنم، اما او … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده باران, بارانی, بغض, دلتنگی, شب, شعر, فرزانه عظیمی
37 دیدگاه
تا همیشه شاعر تمام شعرهایم باش!
در میان تمام حرفهایم در امتداد سطر به سطر تمام شعرهایم نامی از تو برایم به یادگار مانده… نامی از مهربانی ات که به من ذوق سرودن میدهد… نام تو تفسیر عشق است که چون مسیحایی به جان مرده ام … ادامهی خواندن
جمعه های تکراری!
در این خانه به دنبال چه میگردی؟ اینجا سالها پیش یک نفر را کشته اند! یک قربانی که حالا فقط نفس میکشد و روزها و هفته هایش را بی هدف میگذراند… جمعه های تکراری، شنبه های بی حوصلگی! اینجا به … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده جمعه, جمعه های تکراری, زمستان, سرد, شعر, شنبه, فرزانه عظیمی, قربانی
28 دیدگاه
چای عشق پهلو!
دلم یک استکان چای در یک عصر پاییزی و کمی با تو بودن میخواهد… رو به رویم بنشینی، به چشمهایم خیره شوی و واژه واژه عشق در جانم بریزی… و من عشق و چای تعارفت کنم که بنوشی… چای عشق … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده چای, چای عشق پهلو, دل, دلنوشته, عشق, فرزانه عظیمی, متن
31 دیدگاه