شما شنونده پادکست رودررو هستید! پادکستی که قراره به طرح و حل مسائل و مواردی بپردازه که میتونن نقش بزرگی در چگونگی ارتباط بهتر نابینایان با اجتماع اطراف، دستیابی به موفقیت بیشتر، احساس بهتر در زندگی فردی و اجتماعی این افراد، و همچنین آگاهیبخشی به جامعه در نوع ارتباطگیری با نابینایان ایفا کنن. در رودرروی این بار هم مثل همیشه همراه ما باشید! مشخصات پادکست: موضوع پادکست شماره 6: تحرک و جهتیابی راوی: دانا غفاری مترجم: میثم امینی نویسنده متن پادکست: فائزه شکری زاده تدوین: بهنام نصیری منبع: Future Reflections انتشار از وب سایت محله نابینایان Gooshkon.ir باکس دانلود پادکست رودررو شماره 6 همراه با پخش
Tag: افراد نابینا
روابط اجتماعی چه از نظر کاری و چه در موقعیتهای تفریحی یکی از مهمترین و اساسیترین ارکان زندگی اجتماعیه که نقشی انکارناپذیر در موفقیتهای کوچک و بزرگ ما در جامعه ایفا میکنه. و آشنایی کافی با آداب معاشرت لازمه شروع این ارتباطاته. یکی از اصولی که شاید در ظاهر چندان پراهمیت به نظر نرسه آداب غذا خوردن و رفتارهای ما در کنار سفره و میز غذاست که برخلاف نظر خیلیها، باید در ردیف اولویتها قرار بگیره و بهش توجه بشه. حقیقت اینه که ما نابینایان در محافل عمومی بیش از دیگر اعضای جمع زیر نظریم و در نتیجه ایرادهامون بیشتر از خطاها یا سهلگیلیهای دیگران دیده میشه. اینکه افراد
سلامی بهاری به تمامی عزیزان سبز محله نابینایان. امید که در قلب بهار، تمام لحظههاتون سبز و عطرآگین باشن. با یکی دیگه از شمارههای نشریه تنآوا در کنار شما هستیم تا به ادامه شناختمون از دنیای بیکلام، جهان حرکت و اشاره و رفتارهای بیآوا بپردازیم. در مورد زبان بدن پیش از این صحبت کردیم. زبانی که شاید اسمشرو زیاد شنیده باشیم اما کاربردش در زندگی بسیاری ما که نمیتونیم برای دیدن از چشمهامون استفاده کنیم، شاید بحثی نوپا و قدری ناآشنا باشه. حالا آگاهیم که دونستن این زبان ساکت اما گویا برای ما هم مثل افراد بینای اجتماع لازم و ضروریه و هرچند شاید از نظر خیلیهامون عجیب
سلام بر یاران همراه محله نابینایان. امیدواریم در هر لحظه از زندگیتون با بهترینها مواجه باشید! با یکی دیگه از ماهنامههای محله نابینایان در کنار شما هستیم که امروز به خواست خدا اولین برگ از دفترشرو با هم میخونیم و بعد از این هم با یاری پروردگار هر ماه برگی از این دفتر تقدیم حضورتون خواهد شد. برای اینکه کمی بیشتر از موضوع و محتوای این بخش بدونیم اجازه بدید با چند پرسش شروع کنیم. دوست نابینای من! چقدر از خودت میدونی؟ نیازهای خودترو تا چه اندازه میشناسی؟ برای رفع نیازهایی که دوستان بینای ما شاید به سادگی از زمان کودکی تنها با نگاه کردن به اطرافشون
سلامی گرم و صمیمی به تمامی همسفران همیشگی جهان آزاد که تا اینجای این راه همراه ما بودید و با حضورتون، پیشنهادهاتون و انتقادهاتون قویترمون کردید. امید که آنچه در پیش رو دارید بسیار روشنتر و زیباتر از هرآنچه باشه که پشت سر گذاشتید! در این نوبت کمی خارج از زمان و کمی زودتر از زمانش به دیدنتون اومدیم چون جهان آزاد این بار با دفعات پیش متفاوته. این بار قرار نیست به هیچ سفری بریم. فقط به صحبت مینشینیم و همینجا با هم حرف میزنیم. محتوای پست این بار جهان آزاد سفر نیست. شاید بشه اسمشرو یک جور تغییر گذاشت که به یاری خدا تلاش میکنیم تغییر
سلامی به رنگ محبت به تمامی دوستان محله نابینایان! امید که وجودتون سرشار از طراوتی بیوصف و بیانتها باشه! باز هم نوبت به سفری دیگه به جهان آزاد رسید که در امتدادش با میزبانی از گوشهای از جهان و کولهباری از تجربیات حقیقیش همراه میشیم تا در ضمن مرور فصولی از زندگیش درسها و اندوختههای ارزشمندشرو با ما به اشتراک بذاره. راه رسیدن به استقلال راهی طولانی و پر از فراز و نشیبه و از اونجا که دستیابی به استقلال برای هر کدوم از ما دارای مفهومی متفاوته، این راه برای هر یک از ما راهی متفاوت و در نتیجه همراه با ناهمواریها و تجربیات جدیده. و
سلام به همراهان و همگامان محله نابینایان. امید که سرشار از تراوت عشق و امید به فرداهایی هرچه روشنتر باشید! یک بار دیگه با شماییم و به اتفاق شما مهیای سفری دیگه به جهان آزاد میشیم. امروز به درون داستان یک زندگی سفر میکنیم. داستانی که قرار نیست بگیم تمرکزمون در کشاکشش باید روی چه نکته و چه مشکل و چه مطلب آموزشی باشه. امروز در لابلای منظرههای جاده یک زندگی پیش میریمتا هر کدوممون هرچی که واسمون جالب توجهه از این سفر برداریم. قراره مهمون داستان زندگی «چارلز اسمیت»، تلگرافچی نابینایی باشیم که سفر به درون داستانش خالی از لطف نیست. بیایید تا به تماشای مناظر رنگارنگ
سلامی آکنده از عطر محبت به شما همراهان پرمهر محله نابینایان. امید که وجودتون همواره لبریز از عطر خدا باشه. زندگی گاهی شوخیهای وحشتناکی با آدمها میکنه. زمانی که در اوج موفقیتهاشون هستن، درست در لحظهای که تحقق رویاهای تمام عمرشونرو در آغوش گرفتن، ناگهان همه چیز کاملا ناگهانی و دور از انتظار به پایان میرسه و… اما آیا این واقعا پایانه؟ خیلیها در این شرایط از هم میپاشن. رها میکنن و میبازن. اما هستن افرادی که بعد از یک توقف کوتاه دوباره بلند میشن. خاک روی لباسشونرو میتکونن، زخمهاشونرو میبندن، و با نگاهی به اطراف در جستجوی راه دیگهای برای تغییر جهت، برای ادامه دادن و برای
سلامی به رنگ ناب صفای یک سلام آشنا به شما آشنایان محله نابینایان. امید که روزگارتون آکنده از هوای آشنای خدا باشه! گاهی پیش میاد که رویاهامون با انتظاراتمون نمیخونن. گاهی اتفاق میافته که به خودمون میاییم و میبینیم مقصدی که بهش میرسیم به هر دلیلی با جایی که در نظر داشتیم متفاوته. خیلی از این گاهیها واقعا تقصیر ما نیست. مادری که فبرای فرزندش خواهان بالاترین موفقیتهاست اما یک یا چند معلولیت بنبستهای ناگذریرو به وجود میارن که هیچ گذاری ازشون نیست. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ اینهمه تفاوت چه جوری برطرف میشه؟ اصلا راهی هست؟ شاید جواب این پرسش و پرسشهایی نظیر اینرو بشه در
سلامی از جنس بهار در قلب سفید زمستان به شما رفیقان محله نابینایان. امید که بهار شاه فصلهای دلتون باشه! گاهی در زندگی پیش میاد که دستمونرو واسه چیدن یک سیب دراز میکنیم و در کمال حیرت میبینیم که یک درخت سیب بین بازوهامونه و فقط باید بکاریمش و بهش پر و بال بدیم تا به بار نشستن نتیجهای از جنس نامحققترین رویاهای خودمونرو شاهد باشیم. و این مدل غافلگیریها چقدر ناب و چقدر فراتر از توصیفن! انگار جریانی از جنسی ناشناس با تلنگری چیزیرو در زندگیمون عوض میکنه و تنها با گردش یک مهره کل نتیجه بهتر و بالاتر از انتظارات ماست. اسمهای مختلفی روی این مدل
سلامی شاد و سرشار از امید به تمامی یاران و دوستان محله نابینایان. امید که در هر جا و هر مرحله از راه زندگی که هستید، سرشار از شادی و عشق باشید! زندگی پر از راههای نرفتهایه که گاهی هیچ راهی جز آزمون و خطا برای تشخیص جهت درست وجود نداره. از طرفی هم نمیشه این راهها همچنان نرفته باقی بمونن چون باید رفت و به مقصد رسید. در چنین شرایطی چارهای جز رفتن، خطا کردن و عبرت گرفتن نیست. البته با گسترش تعاملات اجتماعی راه بهتری هم در برابرمون باز شده که نیاز به آزمون و ضریب خطارو تا حد امکان پایین میاره. بهره گیری از تجارب
سلام به دوستان دوستداشتنی محله نابینایان. امید که جاده زندگیتون سرشار از زیباترین منظرهها باشه! مسأله آموزش، به خصوص آموزش نابینایان، موضوعیه که همیشه حرفهای زیادی برای گفتن در موردش هست و راههای نرفته و تجربیات جدید در این قلمرو گویی بیانتهاست. مقصد سفر امروزمون به جهان آزاد کلاسهای بازیه. خب البته از خاطر نبردیم که کلاس معمولا محل درسه ولی «کِلی لاور»، میزبان سفر این بارمون قراره واسمون توضیح بده که چه جوری میشه درس خوندنرو بازی کرد و بازیرو درس گرفت. از اونجایی که هرچی ما در تعریف و توصیف این مفهوم بگیم چندان مفید نخواهد بود، بهتره شرح این تجربهرو در یک مصاحبه مختصر و
سلام به تمامی اعضا و اجزای محله نابینایان، به خصوص اعضای سفردوست محله. امید که دریای دلهاتون همواره آرام و دور از تلاطم باشه! گاهی پیش میاد که برخلاف قواعد و انتظارات مرسوم، مرزهارو میشکنیم و از خط پایان هم رد میشیم. گاهی در جهت دستیابی به تحقق رویاهایی پیش میریم و موفق هم میشیم که خودمون هم وقتی به پشت سر نگاه میکنیم باور اینکه همچین راهیرو طی کردیم واسمون مشکله. گاهی از مرز انتظارات خودمون و دیگران میگذریم و به فراتر از تصورمون میرسیم. و این پایانها چقدر برای داستانهای حقیقیه جاری در زندگیمون زیباست! در سفر امروزمون به جهان آزاد با کسی آشنا میشیم که
سلام به همراهان همیشگی و مهمانان موقت محله نابینایان. امید که وجودتون در آرامشی عمیق شناور باشه! باز هم نوبت به یکی دیگه از سفرهای محله به جهان آزاد رسید و امیدواریم که رهآورد مثبتی برای همسفران ما در این گذار به همراه داشته باشه! گامهای استوار قادرن کارهای عجیبی کنن و مرزهای عجیبیرو بشکنن. گاهی این استواری گامها مارو به جاهایی هدایت میکنن که تا نبینیم باورش نداریم. قدم گذاشتن نابینایان به عرصههایی که چشم درشون حرف اولرو میزنه مصداق بارزی از این حقیقته. مثلا تصور یک نابینا در قلمرو باستانشناسی در ابتدا عجیب و ناممکن به نظر میرسه. رشتهای که نیازمند رفتن به مکانها و قرار
سلامی گرم و روشن به عزیزان همراه و همراهان عزیز محله نابینایان! امید که وجود نازنینتون مالامال از گرمای عشق و نور امید باشه! با یکی دیگه از سفرهای محله به جهان آزاد که آخرین بخش از سیر طولانی این ماهمون هم هست همراه شماییم و امیدواریم از همراهی ما خسته نشده باشید! در بخشهای پیشین گذری داشتیم به چگونگی آموزش جهتیابی و حرکت به افرادی که علاوه بر نابینایی دارای معلولیتهای متعددی هستن که راه استقلال و ارتباطات و تعاملات اجتماعیشونرو در مراحل و موقعیتهای گوناگون با چالشهای مختلفی رودررو میکنه و سعی کردیم با استفاده از تجربیات صاحبنظران در این راه توشهای برای خودمون برداریم.
سلام به همه دوستان ما و محله نابینایان. امید که در قلب پاییز، دلهاتون به گرمای خورشید تابستون باشن! دفعه پیش سفری طولانی در جهان آزادرو شروع کردیم و از افراد مجرب نکاتی در مورد آموزش تحرک و جهتیابی به نابینایان چندمعلولیتی یاد گرفتیم. امروز به ادامه سفرمون میپردازیم تا دفتر نکتههامونرو با آموزههای بیشتر حجیمتر کنیم. از اونجایی که گشت امروزمون ادامه سفر دفعه پیشه، مقدمه چینیهای مربوطه در بخش اول به عمل اومده و تکرار لازم نیست و در نتیجه بد نیست که بیهیچ توضیح اضافهای وارد ادامه ماجرا بشیم! مشخصات نشریه: نام مقاله: Teaching Orientation & Mobility to Students with Visual Impairments
سلامی صمیمی به عزیزان صمیمی محله نابینایان. امید که شادی و شادکامی همواره زینت لحظههاتون باشه! باز هم نوبت یک سفر دیگه به گوشه و کنار جهان آزاده، تا ببینیم این بار مقصدمون کجاست و چه رهآوردی قراره از این سفر بگیریم! در مورد تحرک و جهتیابی زیاد گفتیم و شنیدیم. صحبت از آموزش تحرک و جهتیابی برای نابینایان تقریبا در هر جا و هر زمان که بحث آموزش نابینایان مطرح باشه یکی از موارد اوله اما این ماجرا همچنان دستاندازهای خودشرو داره و در بسیاری موارد مشکلاتی بر سر راه پیشبرد این آموزش پیش میاد که برای رفع و دفعشون باید در جستجوی راه حل باشیم. و
شادترین سلامها به شما یاران محله نابینایان! امید که وجودتون همواره در شادی و آرامشی عمیق شناور باشه! یک پرسش بیمقدمه: آیا ما قادریم جهانرو تغییر بدیم؟ بدون اینکه خودمون متوجه باشیم بارها و بارها این سوال از ذهنمون گذشته و هر بار در هر مرحله از زندگی، شاید جوابی متفاوت براش داشتیم. اما واقعیت چیه؟ آیا تغییر جهان به دست ما امکانپذیره؟ اگر جواب مثبت باشه جهانی که هر یک از ما در آرزوی ساختنش هستیم چه جوریه؟ اگر قادر به تغییر جهان باشیم، چه دنیایی خواهیم ساخت؟ به تعداد مردمی که روی زمین در تکاپوی رسیدن به زندگی بهتر در دنیایی بهتر هستن جواب
سلامی عطرآگین به شما همراهان محله نابینایان، به خصوص طرفداران سیر و سفر. امید که غمها شبیه برگهای پاییزی از درخت زندگیتون بریزن و برای همیشه محو بشن. همچنان در جادههای بیانتها به گوشه و کنار جهان آزاد پیش میریم و کوله بارهامونرو هر بار بیشتر و بیشتر از تجربه سنگین میکنیم. اولینها همیشه متفاوتن، به خصوص مثبتهاشون که لذتش هرگز از خاطر نمیره. اولین باری که سوار دوچرخه شدی و باور کردی میتونی بدون کمک اون چرخهای کوچولو پیش بری و نیفتی. اولین نمره بیستی که گرفتی و یقین حاصل کردی میشه که شاگرد اول کلاس باشی. اولین باری که تنهایی رفتی و از سوپر سر
سلامی به وسعت دلهای دریایی به آشنایان دریادل محله نابینایان! امید که درخت کامیابیهاتون سر به آسمان بکشه! در سفر امروزمون به جهان آزاد قراره یهخورده عقب بریم و سری به زمانی نه چندان دور بزنیم. زمانی پیش از نرمافزارها و صفحهخوانهای آشنامون، که برای دسترسی به منابع اطلاعاتی موردنیازمون میبایست به خوانندههای انسانی متوصل میشدیم تا کتاب یا فایل موردنظرمونرو واسمون گویا کنن. و امروز که دسترسی ما به موارد متعدد به وسیله نرمافزارها و صفحهخوانها بیشتر و سادهتر شده، گاهی میشنویم که بحث بر سر انتخاب بین خوانندههای انسانی یا نرمافزارهای موجود به عنوان گزینه برتر در جریانه. واقعا کدوم بهتره؟ اینکه همچنان به روش گذشته