ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- مروری بر پستهای محله نابینایان در اردیبهشتماه 1401!
- پنجمین شماره ماهنامه نسل مانا، در اردیبهشتماه ۱۴۰۱ منتشر شد
- سریال جیران، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت هفتم اضافه شد.
- صدای ما را از رادیو گوش کن میشنوید! پنجشنبه ها، از ساعت 22، همراه ما باشید! در فصل سوم از بازی صوتی مافیا!
- سریال بازی مرکب، Squid Game, به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت سوم اضافه شد!
بایگانی برچسب: s
اه. لعنتی!
نشسته بود روی سنگفرشی که باهاش جدول رو فرش کرده بودند و داشت زار زار گریه میکرد. خیلی بد گریه میکرد. انگاری که کسی رو از دست داده باشه. یا انگاری که کسی داشته باشه اذیتش کنه. یا انگاری که … ادامهی خواندن
یه یادداشت دیگه این دفعه حوالی دهم شهریور
کار هام زیادن و سرم شولوغ و وقتم کم. گاهی وقتا با خودم میگم ایول مجتبی. ایول که کار داری. پول داری. ایول که سرت شولوغه و از بیکاری نمی نالی. ولی گاهی ه میگم کاش مثل خیلی ها بیکار … ادامهی خواندن
خوشبختانه این دفعه دیگه واقعا داره تموم میشه
تموم میشه مجتبیای که دلش برای محرومین میسوخت. تموم میشه مجتبیای که دوست داشت هر طور شده سایتشو نگه داره. تموم میشه مجتبیای که اصرار داشت یه شخصیتِ حقوقی برای دفاع از حقوقِ نابینایانِ ایران درست کنه. تموم میشه مجتبیای … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده بی برچسب, تموم شد, دستنوشته, شمارش معکوس, مجتبی, مجتبی خادمی, مجتبی رفت, معکوس, ناتموم
46 دیدگاه
و این گم شده، هیچ وقت پیدا نمیشه چون ما متفاوتیم و چرند…
این دو روزه که اینترنت نیومدم حالم خعلی بهتره. انگاری که یه وبایی سرطانی باشه این اینترنت. یه جور هایی یه دوست نابابه که آدمو از راه به در میکنه. من دوست دارم حتی با رفیقهای راه دور هم ارتباط … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده آب, امید, انگیزه, بی برچسب, پوچ, جنگل, جوب, چشمه, در هم, دستنوشته, دلنوشته, روستا, زندگی خصوصی, سالیتود, قرص, کامپیوتر هوشمند کوانتومی, مجتبی خادمی, هوش مصنوعی
18 دیدگاه
مزمز، طعم خوش لحظه ها
دارم تغییراتی در رویه ی معمول زندگیم میدم تا با تحول و تنوع بیشتری همراه بشم و همه چی واسم فرق کنه. خارج شدن از دایره ی عادت ها کار سختیه ولی نتیجه ی شیرینی هم داره. وقتی حس می … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده این روزام, بدهکار, بی برچسب, پول قرضی, چرت نوشت, دستنوشته, دلنوشته, زندگی خصوصی, کار, گروه صنعتی, مجتبی خادمی, نه گفتن
41 دیدگاه
یادداشت هشت آبان
سلام دوباره اومدم با یکی از در هم نوشت های بی سر و تهم. دلم میخواد توی این نوشته همون طوری باشم که دوست دارم توی دنیای واقعی هم می شد بود. یعنی هیچ قاعده ای رو دنبال نکنم و … ادامهی خواندن
اه. چرا دوباره تابستون داره میره؟
سرماخوردگی و در مجموع بیماری، میتونه بیشترین تأثیر منفی رو روی مود من بذاره. الان سرماخوردهام. یک هفته میشه که این شکلیم و اصلا راضی نیستم. خواستم یه یادداشت باحال بنویسم ولی سرماخوردگی، مسیر یادداشتمو اینطوری تغییر داد: اگرچه توی … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده بچه ها, بعد از تابستون کجا شلوغه, بلوک, بلوک خلوت, بلوک شلوغ, بلوک شولوغ, پس انداز, پسانداز, پسر همسایه, خادمی در آرزوی مهاجرت, دختر همسایه, درد دل, دردو دل, دست نوشته, دستنوشته, دل نوشته, دلنوشته, زمستون و خلوتی پارک ها, زندگی خصوصی, ساختمان مرده, سرماخوردگی, شهر مرده, شهرک خلوت, شیطنت بچه ها, عدم حضور بچه ها در پاییز, کاش دوروبرم شلوغ بود, مجتبی, مجتبی خادمی, مجتبی خادمی نابینا, مجتبی در آرزوی مهاجرت, مهاجرت, نابینا, نفرت جدایی از تابستون, همسایه, یادداشت های یه نابینا
59 دیدگاه
می گفت باورت میشه فعالیت هام همه زورین؟
خودمم باورم نمیشه. شاید در آینده هم نشه. دیشب خواب بودم. خواب دیدم مجتبی خادمی داره باهام حرف می زنه. ما دو تا مجتبی خادمی از یک جنس و یک شکل بودیم. اونم دقیقا قد خودم بود. صداشم کاملا شبیه … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده آرزو های غیر ممکن, اجبار, اگه یه باغ داشته باشی, پوچی دنیا, تنبل, تنبلی, جبر, جبر زندگی, دستنوشته, دلنوشته, رویا, زندگی تنبلی, زندگی خرپولی, فعالیت, فعالیت برای محرومین, مجتبی خادمی
23 دیدگاه
چرتنوشت یازده آبان
خب. حالا من موندمو یه سایت تک مدیره مثل قدیما. حس می کنم که حس نمی کنم. بازم میخوام از اون دست نوشته های چرت بگذارم. ازونا که خودمم نمی فهمم و انتظاری هم ندارم خواننده هام بفهمند. ازونا که … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, روانشناسی, صحبت های خودمونی
برچسبشده حرفای خودمونی, دست نوشته, دستنوشته, دیوونگی, زندگی خصوصی, شکارچی, مجتبی
26 دیدگاه
چهارم مهر چقدر افسردهست
یه افسردگی خاصی دارم. همیشه از شولوغی ها خوشم میومده و الانم مشکلم دقیقا همینه. یعنی شهرک ما که همش شولوغ بود و همه تا دو سه روز پیش جیغ و ویق می کردند، الان دیگه با اومدن پاییز و … ادامهی خواندن
میکسچری از او و خودش
خیلی وقت ها واقعا سخت میشه به آدما بفهمونم یکی هست که از ته اعماقم دوستش دارم. آدما توقع دارند با همهشون خوب باشم، با همهشون از سر لطف و مهربانی برخورد کنم و در برابر همه سخاوتمند باشم. پس … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده بلال, دستنوشته, دلنوشته, دهن, دوست, دوست داشتن, ذرت, زندگی خصوصی, ساده, نفهمیدنی
15 دیدگاه
از جراحی دندان عقل تا هدف گوشکن
خوب ی نوشته ی کاملا ساده از من کاملا پیچیده دارید می خونید و اصلا هم مجبور نیستید بخونید. من قبلا که گوشکن ی وبلاگ بیشتر نبود، گاهی وقت ها، هر روزم رو یادداشت میذاشتم و الان اگه کمتر میذارم، … ادامهی خواندن
دنبال ی دوست خوب می گردم و نیست که نیست، کاش بودی!
(بیشتر…)
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده اشک شور, تنش, خوابگاه, دانشگاه, دستنوشته, دلنوشته, دوست, دوست شیرین, دوستی, زندگی خصوصی, غم شور, فانتزی, کوچ, لطیف, مهاجرت
دیدگاهتان را بنویسید:
مجتبی شاید بی معرفت باشه ولی نه اونقدر که فکر می کنید!
درود دوستان. خدا نسیب نکنه حقوق کارمندی رو ندند. والا ما که از گشنگی داریم زمینو گاز می گیریم و سنگ به شکممون می بندیم و هر دو روز یک بار برای جلوگیری از عفونت شکم و فساد سنگ ها، … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده پیشبرد اهداف, تسلیت, حقوق, درگذشت مادر, دستنوشته, دلنوشته, زندگی خصوصی, فوت مادر, مجتبی نوشت, مرگ مادر, همدردی, همدلی, یادداشت
42 دیدگاه
خوش به حالش، مگه نه؟
ی عشقک ده ساله ای من دارم که خبر ندارید. اینقدر مغروره و ماهه که نمی دونید. اینقدر تو دل برو و بیمهر تشریف داره که خدا میدونه. اینقدر باهوش و سر به هواست که نمیدونید. شناسنامه نداره. حق مدرسه … ادامهی خواندن
طوفان ذهنی کشلقمه ای، ده مرداد
درود خوب دوس دارم از همه چی و همه جا بنویسم. چیه مگه؟! میخوام خودمو رو کنم. چیه مگه؟ نگا داره؟! این کاری که اینجا میکنم شاید بشه اسمشو گذاشت طوفان ذهنی از نوع کشلقمه. یعنی طوفانی که علیرغم اینکه … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده باقالا, پل خواجو, ترجمه, تیم سپاهان, خادمی, دستنوشته, رهگذر, روزمره, زندگی, کتابخانه برلین, کندی سایت, کودک کار, ماشین ایکس 60, مجتبی خادمی, نابینا, یادداشت
21 دیدگاه
در ششم مرداد ساده برای خودت می نویسم
تو تنها کسی هستی که هرچی خرجت کنم، وظیفه ی من میدونی و بهم جرئت نمیدی منت بذارم سرت. تو تنها کسی هستی که اگه باهام آشتی باشی واسم ی لذت داره و اگه باهام قهر هم باشی بازم واسم … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده خادمی, خادمی نوشت, دستنوشته, دلنوشته, زندگی خصوصی, شبرنگ, عاشقانه, مجتبی, مجتبی خادمی, مجتبی نوشت, یادداشت های یک نابینا
19 دیدگاه
یادداشت 10 تیر 94 از من و تهران و زندگیم
خوب سلام میکنم به همه که گاهی چرند نوشت های منو عادت کردید بخونید. اول از همه بگم که اینجا رو حواستون باشه اینجا ی پله ی کوچیک هستش پاتونو آروم بذارید پایین. اینجا وارد تالار خاطرات و زندگی خصوصی … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی, طنز, گزارش
برچسبشده آنژیو, تالار خاطرات, تهران, خارجکی, خاطره, خبر خوش, درد دل, دستنوشته, دلنوشته, زندگی خصوصی, سفر, شیلی, قلب, کودک خیابانی, لب خط, مترو, مجتبی خادمی, یادداشت های یک نابینا
22 دیدگاه
26 خرداد 93
خوب. راستیاتش من ی آدم کلا شادم و غم ها اگرم اثری روم بگذارند زودی از بین میره. فقط خواستم یک سری واقعیت یا رویداد روزمره که هزاران بار در روز واسه هزاران جنبنده ی این کره ی خاکی تکرار … ادامهی خواندن
نامه ی عجیب نیما
تو پیرو ندایِ قلبِ خود نرفتی و این چنین همه چیز فدا شد … آرش … آغاز یک نامه: سلام به دوست عزیزم! امیدوارم خوب خوب باشی. قبل از هر چیز, ببین خواستم یه نکته ای رو بهت بگم. یعنی … ادامهی خواندن